پارت 8

پارت 8

ویو ا/ت

از خواب بیدار شدم و رفتم شرکت امروز خیلی سرم شلوغ بود کلی پروژه داشتم و چهار تا از مدل‌هامون نیومده بودم و من مجبور بودم یکی از مدل‌ها باشه
کلی لباس پوشیدم عکسبرداری کردم
دیگه کامل خسته بودم از ساعت ۷ رفتم شرکت و ساعت ۴ بعد از ظهر برگشت خونه
یک ساعت گرفتم خوابیدم بعد یک ساعت یهو گوشیم زنگ خورد
که دیدم تهیونگه
مکالمه‌ی ا/ت و تهیونگ

_ الو
× الو سلام خوبی
_ سلام مرسی تو خوبی
× اره میگم میای بریم بازار خرید کنیم
_ چرا
× همینجوری اگر دوست داری
_ اوکی منم میخواستم برم بازار که لباس و کیف و گفش بگیرم
× پس اوکی اماده شو و بیا پاساژ ........... ( اسم پاساژ رو میگه)
_ اوکی فعلاً
× بای


ویو تهیونگ

ا/ت قبول کرد باهام بیاد خیلی خوشحال شدم و آماده شدم و به پاساژ حرکت کردم

ویو ا/ت

تهیونگ بهم گفت بریم خرید منم قبول کردم شاید همونجا بهش گفتم قبول میکنم دوست دخترش شم
آماده شدم و حرکت کردم

ویو تهیونگ

رسیدم و دیدم که ا/ت اومده
از ماشین پیاده شدم و رفتم پیشش

× سلام
چه خوشگل شدی
_ سلام مرسی تو هم خوشتیپ شدی
× مرسی بیا بریم تو
_ اوکی

ویو ا/ت

رفتیم داخل پاساژ
و با تهیونگ کلی خرید کردیم کلی لباس بروف کردم و خریدم گفش ................
تهیونگ هم نظر میداد خیلی به من خوش گذشت
( عکس خرید ا/ت رو میزارم)

ویو تهیونگ

با از کلی خرید کردیم خیلی خوش گذشت و با هم انتخاب می‌کردیم انگار دوست دخترم
می‌خوام امشب ازش بپرسم به پیشنهاد فکر کرده یا نه