Love game"part³⁴"
Love game"part³⁴"
چشم هایش از حدقه بیرون میآید
"چی؟":Clara
"با رئیسم صحبت کردم و... همه چیزو بهش گفتم، اینکه توی دستگیری هنریک کمکم کردی و باعث شدی یه مجرم دیگه هم گیر بیوفته رو بهش گفتم...":kook
"خ...خب.. اون چی گفت؟":Clara
'فلش بک'
....
"بیا تو"
"سلام":kook
"به... جونگکوک، بیا... بیا بشین..تو میتونی بری"
"بله"
"بگو ببینم.. چی شد که اومدی اینجا؟اونم این وقت شب؟"
روی صندلی مینشید و دهان باز میکند
"رئیس":kook
"؟؟؟"
"درباره... ستاره مرگ":kook
"کلارا.. دوست دخترت.... خب؟"
"کلارا توی دستگیری هنریک به من کمک کرد و خب.... باعث شد که یه مجرم دیگه هم گیر بیوفته":kook
"جدی؟آفرین بهش... ولی منظورت چیه؟"
"این نمیتونه از جرمش کم کنه؟":kook
"چی؟"
"خودتونم خوب میدونید که هنریک کم کسی نبود. شاید اگه کلارا نبود نمیتونستیم گیرش بندازیم":kook
"پسرم..."
"رئیس میدونم که ممکنه عجیب بیاد ولی... اگه بازم بخواد کمک کنه جرمش بخشیده میشه؟":kook
"جونگکوک... تو خودت با قانون آشناییت داری ولی.... براش وکیل بگیر..."
چشمان جونگکوک از خوشحالی برق میزند و لبخند بزرگی بر روی لبهانش مینشیند. بلند میشود، تعظیم میکند و میگوید:
"خیلی خیلی ازتون ممنونم رئیس":kook
"باشه باشه... خیلی دوستش داری مگه نه؟"
"... من":kook
"مشخصه که.... چقدر برات باارزشه... خیلی خب... دیگه چیزی نیست؟"
"خیر... واقعا ازتون ممنونم":kook
"خواهش میکنم"
"خدانگهدار":kook
"به سلامت"
'پایان فلش بک'
"و اینطوری شما فعلا همینجا هستی":kook
پسر جوابی از کلارا دریافت نمیکند... سرش را به طرف کلارا برمیگرداند و با صورت بغض آلود کلارا مواجه میشود
"کلارا؟؟حالت خوبه؟چیزی شده؟":kook
کلارا سرش را به معنای نه تکان میدهد و ناگهان تک خندهای میزند
"کلارا چی شده؟":kook
کلارا بغضش میترکد و جونگکوک که تعجب کرده بود دخترکش را در آغوش میگیرد، موهای خوش بوی کلارا را عمیق بو میکشد و سر دخترک را بالا میگیرد.اشک های کلارا را با انگشت شصتش پاک میکند، بوسهای بر لبهانش میزند و با حالت نگران میگوید:
"چی باعث شده مرواریدای با ارزشت رو هدر بدی؟":kook
"جونگکوک.... من واقعا نمیدونم چطوری لطف هایی که در حقم کردی رو جبران کنم. جونگکوک من واقعا دوست دارم بیشتر از هرک....":Clara
حرفش با قرار گرفتن انگشت جونگکوک بر لبهانش نصفه میماند
_______
یلداتون مبارک♡♡♡♡
چشم هایش از حدقه بیرون میآید
"چی؟":Clara
"با رئیسم صحبت کردم و... همه چیزو بهش گفتم، اینکه توی دستگیری هنریک کمکم کردی و باعث شدی یه مجرم دیگه هم گیر بیوفته رو بهش گفتم...":kook
"خ...خب.. اون چی گفت؟":Clara
'فلش بک'
....
"بیا تو"
"سلام":kook
"به... جونگکوک، بیا... بیا بشین..تو میتونی بری"
"بله"
"بگو ببینم.. چی شد که اومدی اینجا؟اونم این وقت شب؟"
روی صندلی مینشید و دهان باز میکند
"رئیس":kook
"؟؟؟"
"درباره... ستاره مرگ":kook
"کلارا.. دوست دخترت.... خب؟"
"کلارا توی دستگیری هنریک به من کمک کرد و خب.... باعث شد که یه مجرم دیگه هم گیر بیوفته":kook
"جدی؟آفرین بهش... ولی منظورت چیه؟"
"این نمیتونه از جرمش کم کنه؟":kook
"چی؟"
"خودتونم خوب میدونید که هنریک کم کسی نبود. شاید اگه کلارا نبود نمیتونستیم گیرش بندازیم":kook
"پسرم..."
"رئیس میدونم که ممکنه عجیب بیاد ولی... اگه بازم بخواد کمک کنه جرمش بخشیده میشه؟":kook
"جونگکوک... تو خودت با قانون آشناییت داری ولی.... براش وکیل بگیر..."
چشمان جونگکوک از خوشحالی برق میزند و لبخند بزرگی بر روی لبهانش مینشیند. بلند میشود، تعظیم میکند و میگوید:
"خیلی خیلی ازتون ممنونم رئیس":kook
"باشه باشه... خیلی دوستش داری مگه نه؟"
"... من":kook
"مشخصه که.... چقدر برات باارزشه... خیلی خب... دیگه چیزی نیست؟"
"خیر... واقعا ازتون ممنونم":kook
"خواهش میکنم"
"خدانگهدار":kook
"به سلامت"
'پایان فلش بک'
"و اینطوری شما فعلا همینجا هستی":kook
پسر جوابی از کلارا دریافت نمیکند... سرش را به طرف کلارا برمیگرداند و با صورت بغض آلود کلارا مواجه میشود
"کلارا؟؟حالت خوبه؟چیزی شده؟":kook
کلارا سرش را به معنای نه تکان میدهد و ناگهان تک خندهای میزند
"کلارا چی شده؟":kook
کلارا بغضش میترکد و جونگکوک که تعجب کرده بود دخترکش را در آغوش میگیرد، موهای خوش بوی کلارا را عمیق بو میکشد و سر دخترک را بالا میگیرد.اشک های کلارا را با انگشت شصتش پاک میکند، بوسهای بر لبهانش میزند و با حالت نگران میگوید:
"چی باعث شده مرواریدای با ارزشت رو هدر بدی؟":kook
"جونگکوک.... من واقعا نمیدونم چطوری لطف هایی که در حقم کردی رو جبران کنم. جونگکوک من واقعا دوست دارم بیشتر از هرک....":Clara
حرفش با قرار گرفتن انگشت جونگکوک بر لبهانش نصفه میماند
_______
یلداتون مبارک♡♡♡♡
۴۷۵
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.