پارت اول
ویو ا.ت
صبح ساعت ۸ پاشدم دست و رومو شستم شستم
رفتم واسه آگهی کار یه کافه بود کار پاره وقت رو گرفتم
و رفتم خونه از فردا کار شروع میشد .
ویو کوک
صبح ساعت ۸ بود پاسدم ی چی خوردم رفتم کافه
که یه دختری اومد واسه ثبت نام بیبی فیس بود بنظر ۱۴ ۱۵ ساله میرسید رفت بیرون رفتم رو به مستخدم کافه گفتم اون دختره کی بود ؟
گفت: سلام ارباب اسمش جو ا.ت هست ۱۹ سالشه برای کار اومده و کار پاره وقت گرفته از ساعت ۹ صبح تا ۵ عصر .
گفتم: ۱۹ کوچیکتر بنظر میرسه ،اوک اگه کارش بد بود اخراجش کن
مستخدم:چشم
پایان ویو کوک
ویو ا.ت ساعت ۲ ظهربود داشت دیرم میشد بدو رفتم آرایشگاه و شروع به کار کردم همون لحظه یه ایدل جدید اومد سمتم گفت :هی تو یه چای واسم بیار .
گفتم : کار من چایی اوردن واسه شما نیس.
با لحن بدی بهم گفت:میخوای بمیری ؟
چیزی نگفتم و اوردم که چای رو از قصد ریخت روم
چشام پر بغض شده بود اما نمیخواستم پولم رو از دس بدم و بخاطر کار جدیدم که از فردا شروع میشه باید ازین کار استعفا میدادم پس خواستم امروز خوب کار کنم پس بهش گفتم معذرت میخوام
گفت: از جلو چشمام دور شو
رفتم پیش ریسم اسمش کانگ جی هیون بود اما نونا صداش میکردم.
گفتم: نونا
جی هیون: چیزی شده؟
گفتم:میخوام استعفا بدم حقوق این ماه رو بهم میدی ؟
جی هیون: اتفاقا میخواستم اخراجت کنم بخاطر طرز رفتارت با کیم هه این (همون ایدل رو مخه)
گفتم: نونا... یعنی حقوقم رو نمیدی(با بغض)
دستشو رو شونم گذاشت و گفت: چرا بهت میدم و از طرز رفتارت با هه این خوشم اومد اما دستور دادن اخراجت کنم پس ببخش بیا اینم حقوقت و برو
بغلش کردم و کلی تشکر کردم
به خودم اومدم دیدم ساعت۷و نیمه سریع رفتم خونه یه آرایش غلیظ کردم یه لباس کوتاه پوشیدم رفتم بار برای کار کردن
شروع به کار کردم که ۳ تا دختر رو دیدم همسنم بودن و قلدر هاب دوران مدرسم بودن نمیدونستم چه خاکی رو سرم بریزم که به رئیسم نگن ۱۶ سالمه اگه بگن اخراج میشم پس جامو با آنا عوض کردم (آنا همکار و دوست ا.ت)
رفتن یه طرف دیگه ی بار .
ویو کوک حوصلم سر رفت ساعت ۹ بود گفتم برم بار رفتم پشت میز نشستم که یه دختر رو دیدم آشنا بود یاد دختری که صبح دیدم افتادم رفتم سمتش که یهو یه دختر از پشت موهاشو کشید .
پایان ویو کوک
ویو ا.ت
داشتم مشروب رو میریختم که یهو یکی موهامو کشید باورم نمیشد همون دختر بود کیم کیونگ هو(قلدر دوران مدرسش که میترسید به رئیس بار چیزی بگه ) چشام چهار تا شد همون لحظه گفت:به به اینجا کار میکنی با این سنت واقعا که دختره ی هرز*ه دستشو اورد بالا که سیلی بزنه که یهو
____________________________________________
شرط نمیزارم دستم استراحت کنه ببخشید اگه چرت بود اولین فیکم هست
صبح ساعت ۸ پاشدم دست و رومو شستم شستم
رفتم واسه آگهی کار یه کافه بود کار پاره وقت رو گرفتم
و رفتم خونه از فردا کار شروع میشد .
ویو کوک
صبح ساعت ۸ بود پاسدم ی چی خوردم رفتم کافه
که یه دختری اومد واسه ثبت نام بیبی فیس بود بنظر ۱۴ ۱۵ ساله میرسید رفت بیرون رفتم رو به مستخدم کافه گفتم اون دختره کی بود ؟
گفت: سلام ارباب اسمش جو ا.ت هست ۱۹ سالشه برای کار اومده و کار پاره وقت گرفته از ساعت ۹ صبح تا ۵ عصر .
گفتم: ۱۹ کوچیکتر بنظر میرسه ،اوک اگه کارش بد بود اخراجش کن
مستخدم:چشم
پایان ویو کوک
ویو ا.ت ساعت ۲ ظهربود داشت دیرم میشد بدو رفتم آرایشگاه و شروع به کار کردم همون لحظه یه ایدل جدید اومد سمتم گفت :هی تو یه چای واسم بیار .
گفتم : کار من چایی اوردن واسه شما نیس.
با لحن بدی بهم گفت:میخوای بمیری ؟
چیزی نگفتم و اوردم که چای رو از قصد ریخت روم
چشام پر بغض شده بود اما نمیخواستم پولم رو از دس بدم و بخاطر کار جدیدم که از فردا شروع میشه باید ازین کار استعفا میدادم پس خواستم امروز خوب کار کنم پس بهش گفتم معذرت میخوام
گفت: از جلو چشمام دور شو
رفتم پیش ریسم اسمش کانگ جی هیون بود اما نونا صداش میکردم.
گفتم: نونا
جی هیون: چیزی شده؟
گفتم:میخوام استعفا بدم حقوق این ماه رو بهم میدی ؟
جی هیون: اتفاقا میخواستم اخراجت کنم بخاطر طرز رفتارت با کیم هه این (همون ایدل رو مخه)
گفتم: نونا... یعنی حقوقم رو نمیدی(با بغض)
دستشو رو شونم گذاشت و گفت: چرا بهت میدم و از طرز رفتارت با هه این خوشم اومد اما دستور دادن اخراجت کنم پس ببخش بیا اینم حقوقت و برو
بغلش کردم و کلی تشکر کردم
به خودم اومدم دیدم ساعت۷و نیمه سریع رفتم خونه یه آرایش غلیظ کردم یه لباس کوتاه پوشیدم رفتم بار برای کار کردن
شروع به کار کردم که ۳ تا دختر رو دیدم همسنم بودن و قلدر هاب دوران مدرسم بودن نمیدونستم چه خاکی رو سرم بریزم که به رئیسم نگن ۱۶ سالمه اگه بگن اخراج میشم پس جامو با آنا عوض کردم (آنا همکار و دوست ا.ت)
رفتن یه طرف دیگه ی بار .
ویو کوک حوصلم سر رفت ساعت ۹ بود گفتم برم بار رفتم پشت میز نشستم که یه دختر رو دیدم آشنا بود یاد دختری که صبح دیدم افتادم رفتم سمتش که یهو یه دختر از پشت موهاشو کشید .
پایان ویو کوک
ویو ا.ت
داشتم مشروب رو میریختم که یهو یکی موهامو کشید باورم نمیشد همون دختر بود کیم کیونگ هو(قلدر دوران مدرسش که میترسید به رئیس بار چیزی بگه ) چشام چهار تا شد همون لحظه گفت:به به اینجا کار میکنی با این سنت واقعا که دختره ی هرز*ه دستشو اورد بالا که سیلی بزنه که یهو
____________________________________________
شرط نمیزارم دستم استراحت کنه ببخشید اگه چرت بود اولین فیکم هست
۴.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.