پایانششش
هانا:از وقتی دانشگاه بودیم دوست داشتم و الان دارم ازت پیشنهاد دریافت میکنم،حتمااااااا که قبول میکنم
شوگا خیلی دوستت دارم
و دستمو گذاشتم تو دستش
شوگا:اولین بار بود اینقدر خوشحال بودم،برا اولین بار لبخند پررنگی نشست رو لبام که ناخودآگاه اومده بود و بغلش کردم و گفتم
شوگا: خیلی دوست دارم، هانای من
تو نمیدونی با اومدنت به زندگیم چه اتفاقاتی اوفتاد و چه تغییراتی در من رخ داد،تو بهترین ورژن من رو ساختی
متقابلا محکم بغلم کرد و لبخند قشنگی زد
هانا:بهترین احساس دنیا رو داشتم پس حرف دلمو زدم:خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم
نمیدونی با گفتن اینا چقدر خوشحالم میکنی
راوی:از هم جدا شدن و دست در دست هم در آن خیابان زیبا راه میرفتن
هانا شوگا رو به مامانش معرفی کرد و مامانش از شوگا خیلی خوشش میاد و خواهر کوچک هانا با شوگا بازی میکرد و خانواده ی قشنگی رو درکنار هم ساختن
و شوگا مزه ی شیرین زندگی رو درکنار هانا چشید!
پایان مزه ی شیرین زندگی(اسم رمان)
شوگا خیلی دوستت دارم
و دستمو گذاشتم تو دستش
شوگا:اولین بار بود اینقدر خوشحال بودم،برا اولین بار لبخند پررنگی نشست رو لبام که ناخودآگاه اومده بود و بغلش کردم و گفتم
شوگا: خیلی دوست دارم، هانای من
تو نمیدونی با اومدنت به زندگیم چه اتفاقاتی اوفتاد و چه تغییراتی در من رخ داد،تو بهترین ورژن من رو ساختی
متقابلا محکم بغلم کرد و لبخند قشنگی زد
هانا:بهترین احساس دنیا رو داشتم پس حرف دلمو زدم:خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم
نمیدونی با گفتن اینا چقدر خوشحالم میکنی
راوی:از هم جدا شدن و دست در دست هم در آن خیابان زیبا راه میرفتن
هانا شوگا رو به مامانش معرفی کرد و مامانش از شوگا خیلی خوشش میاد و خواهر کوچک هانا با شوگا بازی میکرد و خانواده ی قشنگی رو درکنار هم ساختن
و شوگا مزه ی شیرین زندگی رو درکنار هانا چشید!
پایان مزه ی شیرین زندگی(اسم رمان)
۱۴.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.