پارت 20
پارت 20
خونه رویا دید می زدم پایین شهر بود کل خونه سیمان زده بود وسایل ورزشی هم داشت یه اشپزخونه داشت پر وسایل دوتا اتاق خواب یکی باز کردم رویا گفت این برای من یه تخت یه نفره چوبی با بالش و پتو یه کمد کهنه هم کنارش بود یه میزم بود روش چراغ مطالعه بود مامان ببینم چی شدم مامان بازم گول خوردم رایان دوباره از بین برد منو از رابطه امون فیلم گرفت به اونا نشون داد مامان نه قلبم بلکه دختر بودنم از بین بردن مامان بعد این ماجرا میام پیشت زود زود با هم باشیم
در باز شد
رویا: یه سـوال بپرسم فرشته
من: بگو
رویا: تاحالا به دایی ات شک نکردی
من: دیونه شدی تو ها تنها کسی که من دارم. دایی ام بعدن اون بزرگم کرده
رویا: اخه ببین یکم مشکوک تو رفتی خونه اشون اون خودتش به شکه شدن زد وقتی خود ریس زندان به خانواده ها خبر داد سر میز شام دعوا کردی اونم یکم بعد بیخیال شد یکم فکر کنی اون خودش اول تو شیر کرد برای انتقام میومد ملاقات درباره رایان بچه ها می گفت تو هم حرص می خوردی بعد مگه تو چیکار کردی هشت سال زندان برات زدن حالا زندان ولش بعد اون شب که رفتی دایی اتم رفت بعد رفتن اون یکی دوبار بهت زنگ زد اونم برای این که بفهمه انتقامت به کجا رسیده
من: خب که چی نگرانم مه
رویا: پاشو بیا
رفتیم تو انباری که یه تابلو پر از عکس رایان جانان سامیار رامتین دایی خیلی های دیگه
من: این چیه
رویا: این چند روز خیلی فکر کردم بهش این دست گیرم شد ببین دایی تو گفت رفته خارج در اصل من اون توی بوتیک تو رستوران دم شرکت رایان دیدم
من: خب شاید
رویا: ساکت تا حرفم تموم بشه و ادامه اش ما چند وقت پیش رفتیم خونه دایی ت انگار دزد زده بود گرفتیم اما توی ماشین پلیس فرار کرد و دیگه هم پلیس دنبالش نگشت من دیشب بهش زنگ زدم گفت مگه شما شکایت تون پس نگرفتین گفتم نه گفت صاحب خونه اومد پرونده بست بس یعنی دایی ت
من: امکان نداره یعنی تمام کارا زیر دست دایی ام بوده نه اون خانواده منه مثل پدرم
رویا: اینا یه حدس اما تمام دلایل این نشون میدن
من: باید فکر کنم
صدای در اومد
من: کیه
رویا: اشناست
رفت در باز کنه درست حدس زدم حسین
حسین میشه یکی از دوستای رویا که پلیس رویا رفیق پلیسم داره نصف اطلاعات ما این پیدا می کنه
حسین: سلام بانو
من: سلام
حسین: فکر کردم بی خیال شدین
رویا: یکم کشیدیم کنار
جریا گفتیم
حسین: چه عوضی واقعا حالت خوبه فرشته
من: اره نظرت چیه درباره حرفا
حسین: ببین اگه این جوری که شما میگین باید حرف حرف سیاسی باشه
اما فرشته من از طرف سرهنگ اومدم قولت بهش که یادت نرفته
من: بعد کارام برمی گردم درستش می کنم
حسین: اها فرشته این جانان باز برات شکایت کرد بدون مدرک اما یه مدرک بود که من پیدا کردم از بین بردم همین حالا از سر اون جنایت میام
من: عصبی بودم
خونه رویا دید می زدم پایین شهر بود کل خونه سیمان زده بود وسایل ورزشی هم داشت یه اشپزخونه داشت پر وسایل دوتا اتاق خواب یکی باز کردم رویا گفت این برای من یه تخت یه نفره چوبی با بالش و پتو یه کمد کهنه هم کنارش بود یه میزم بود روش چراغ مطالعه بود مامان ببینم چی شدم مامان بازم گول خوردم رایان دوباره از بین برد منو از رابطه امون فیلم گرفت به اونا نشون داد مامان نه قلبم بلکه دختر بودنم از بین بردن مامان بعد این ماجرا میام پیشت زود زود با هم باشیم
در باز شد
رویا: یه سـوال بپرسم فرشته
من: بگو
رویا: تاحالا به دایی ات شک نکردی
من: دیونه شدی تو ها تنها کسی که من دارم. دایی ام بعدن اون بزرگم کرده
رویا: اخه ببین یکم مشکوک تو رفتی خونه اشون اون خودتش به شکه شدن زد وقتی خود ریس زندان به خانواده ها خبر داد سر میز شام دعوا کردی اونم یکم بعد بیخیال شد یکم فکر کنی اون خودش اول تو شیر کرد برای انتقام میومد ملاقات درباره رایان بچه ها می گفت تو هم حرص می خوردی بعد مگه تو چیکار کردی هشت سال زندان برات زدن حالا زندان ولش بعد اون شب که رفتی دایی اتم رفت بعد رفتن اون یکی دوبار بهت زنگ زد اونم برای این که بفهمه انتقامت به کجا رسیده
من: خب که چی نگرانم مه
رویا: پاشو بیا
رفتیم تو انباری که یه تابلو پر از عکس رایان جانان سامیار رامتین دایی خیلی های دیگه
من: این چیه
رویا: این چند روز خیلی فکر کردم بهش این دست گیرم شد ببین دایی تو گفت رفته خارج در اصل من اون توی بوتیک تو رستوران دم شرکت رایان دیدم
من: خب شاید
رویا: ساکت تا حرفم تموم بشه و ادامه اش ما چند وقت پیش رفتیم خونه دایی ت انگار دزد زده بود گرفتیم اما توی ماشین پلیس فرار کرد و دیگه هم پلیس دنبالش نگشت من دیشب بهش زنگ زدم گفت مگه شما شکایت تون پس نگرفتین گفتم نه گفت صاحب خونه اومد پرونده بست بس یعنی دایی ت
من: امکان نداره یعنی تمام کارا زیر دست دایی ام بوده نه اون خانواده منه مثل پدرم
رویا: اینا یه حدس اما تمام دلایل این نشون میدن
من: باید فکر کنم
صدای در اومد
من: کیه
رویا: اشناست
رفت در باز کنه درست حدس زدم حسین
حسین میشه یکی از دوستای رویا که پلیس رویا رفیق پلیسم داره نصف اطلاعات ما این پیدا می کنه
حسین: سلام بانو
من: سلام
حسین: فکر کردم بی خیال شدین
رویا: یکم کشیدیم کنار
جریا گفتیم
حسین: چه عوضی واقعا حالت خوبه فرشته
من: اره نظرت چیه درباره حرفا
حسین: ببین اگه این جوری که شما میگین باید حرف حرف سیاسی باشه
اما فرشته من از طرف سرهنگ اومدم قولت بهش که یادت نرفته
من: بعد کارام برمی گردم درستش می کنم
حسین: اها فرشته این جانان باز برات شکایت کرد بدون مدرک اما یه مدرک بود که من پیدا کردم از بین بردم همین حالا از سر اون جنایت میام
من: عصبی بودم
۳.۵k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.