تک پارتی ته
+ معرفی + من ا.ت هستم و با خانوادم زندگی میکنم( ته و ا.ت و کاترین ) اینروزا ته همش ماره و سرش شلوغه و کاترین خونه رو به هم میریزه ولی بچس خوب 🙄🥺
شب بود ته اومد خونه
ا.ت = سلام + با لبخند :))
ته = سلام + خیلی سرد
کاترین = با.با + امیدوارم بفهمین. بچه ها میان میگن بابا بعد دست و پا میزنن 😐+
ته = اوه کوچولو سیلام
بعد رفت اتاق
ذهن ا.ت = چرا سرد جوابمو داد؟
اه ولش
ا.ت = کاترین نه ( کاترین رفته رو کابینت ها 🤣💔)
اوف مامانی چرا شلوغی میکنی
رفتم کاترین رو خوابوندم
ته = ا.ت( به ارومی )
ا.ت = هوم؟
ته = من میخوام.... .......... کمی با دوستام باشم و ..... میخوام جدا شیم..... امیدوارم نشکنی 😐
وقتی گفت جدا شیم همه چیز رو سرم خراب شد 🥲 سریع رفتم اتاق کاترین درو بستم و گریه کردم ولی اروم که کاترین بیدار نشه 😭 صدای چرخ اومد داره چمدون میکشه؟ به من چه؟ اه بره به جهنم ( 😐🔪) بعد صدای بسته شدن در اومد 🥺💔رفت؟ با بسته شدن در کاترین گریه کرد 😖
ا.ت = اه مامانی؟ بخواب دیه فقط ما دوتا هستیم
+ دو سال بعد +
تو این دوسال من خودمو جمع کردم و دیگه کسی به اسم ته نمیشناسم 😏🔪🧡😂 کاترین خیلی بزرگ شده بود 🥺😖💔 امروز نمیخواستم سیاه بپوشم پس یه شلوار سیاه با لباس بنفش پوشیدم🥲 کاترین رو هم اماده کردم بریم پارک 🥲💔 اونقد دست و پا کرد که 3 سال پیر شدم 🥲💔😂 توی راه بودیم ته رو با جیمین و کوک دیدم چقد خوشحال بود 🥺 باز اشکای لعنتیم ریخت کوک منو دید اومد سمتم سلام کرد جوابشو دادم به کاترین نگاه کرد 🥲💔
کوک = اوخی کاترین کیوت کوچولو چقد بزرگ شده 💔 🥺 ا.ت؟ میتونم ببرمش پارک؟ 🥲💔
ا.ت = باشه 🥺🧡
کوک و کاترین رفتن پارک وای کاترین چقد میخنده 😭
به ته نگاه کردم 😖 منو دید بعد با تاسف سرش رو پایین انداخت هنوز داشتم اشک میریختم دیگه تار میدیدم دویدم هیچجا رو نمیدیدم رفتم وسط یه جایی نشستم یه لحظه صدای بوق اومد و دیگه چیزی نفهمیدم 😖🥲
+ ته +
ا.ت با کاترین بود ا.ت گریه میکرد سریع دویی وسط چهار راه منم دنبالش کردم یه خاور داشت میومد بوق میزد ولی ا.ت حرکت نکرد و 😭 نه ا.تنتننتتتتتتتتتتتت
رفتم کولش کردم 😖 رفتم پیش جیمین گفتم از کاترین مواظب باش بعد به سمت بیمارستان دویدم 😔🔪
+ 4 سال بعد +
ته همیشه میرفت سر قبر ا.ت و همیشه لباس سیاه تنش بود و افسرده شده بود 💔😭 ولی بخاطر کاترین لبخند فیک میزد رفت کاترین رو از مدرسه اورد خونه 😐💔
کاترین = بابایی! مامان کجاست؟ :))
ته = پرنسس بابا 🥺 اون همین جاست ❤ اون همیشه تو رو میبینه
بعد کاترین رو از پیشونیش بوسید 😐💔❤
پایان غمگین
شب بود ته اومد خونه
ا.ت = سلام + با لبخند :))
ته = سلام + خیلی سرد
کاترین = با.با + امیدوارم بفهمین. بچه ها میان میگن بابا بعد دست و پا میزنن 😐+
ته = اوه کوچولو سیلام
بعد رفت اتاق
ذهن ا.ت = چرا سرد جوابمو داد؟
اه ولش
ا.ت = کاترین نه ( کاترین رفته رو کابینت ها 🤣💔)
اوف مامانی چرا شلوغی میکنی
رفتم کاترین رو خوابوندم
ته = ا.ت( به ارومی )
ا.ت = هوم؟
ته = من میخوام.... .......... کمی با دوستام باشم و ..... میخوام جدا شیم..... امیدوارم نشکنی 😐
وقتی گفت جدا شیم همه چیز رو سرم خراب شد 🥲 سریع رفتم اتاق کاترین درو بستم و گریه کردم ولی اروم که کاترین بیدار نشه 😭 صدای چرخ اومد داره چمدون میکشه؟ به من چه؟ اه بره به جهنم ( 😐🔪) بعد صدای بسته شدن در اومد 🥺💔رفت؟ با بسته شدن در کاترین گریه کرد 😖
ا.ت = اه مامانی؟ بخواب دیه فقط ما دوتا هستیم
+ دو سال بعد +
تو این دوسال من خودمو جمع کردم و دیگه کسی به اسم ته نمیشناسم 😏🔪🧡😂 کاترین خیلی بزرگ شده بود 🥺😖💔 امروز نمیخواستم سیاه بپوشم پس یه شلوار سیاه با لباس بنفش پوشیدم🥲 کاترین رو هم اماده کردم بریم پارک 🥲💔 اونقد دست و پا کرد که 3 سال پیر شدم 🥲💔😂 توی راه بودیم ته رو با جیمین و کوک دیدم چقد خوشحال بود 🥺 باز اشکای لعنتیم ریخت کوک منو دید اومد سمتم سلام کرد جوابشو دادم به کاترین نگاه کرد 🥲💔
کوک = اوخی کاترین کیوت کوچولو چقد بزرگ شده 💔 🥺 ا.ت؟ میتونم ببرمش پارک؟ 🥲💔
ا.ت = باشه 🥺🧡
کوک و کاترین رفتن پارک وای کاترین چقد میخنده 😭
به ته نگاه کردم 😖 منو دید بعد با تاسف سرش رو پایین انداخت هنوز داشتم اشک میریختم دیگه تار میدیدم دویدم هیچجا رو نمیدیدم رفتم وسط یه جایی نشستم یه لحظه صدای بوق اومد و دیگه چیزی نفهمیدم 😖🥲
+ ته +
ا.ت با کاترین بود ا.ت گریه میکرد سریع دویی وسط چهار راه منم دنبالش کردم یه خاور داشت میومد بوق میزد ولی ا.ت حرکت نکرد و 😭 نه ا.تنتننتتتتتتتتتتتت
رفتم کولش کردم 😖 رفتم پیش جیمین گفتم از کاترین مواظب باش بعد به سمت بیمارستان دویدم 😔🔪
+ 4 سال بعد +
ته همیشه میرفت سر قبر ا.ت و همیشه لباس سیاه تنش بود و افسرده شده بود 💔😭 ولی بخاطر کاترین لبخند فیک میزد رفت کاترین رو از مدرسه اورد خونه 😐💔
کاترین = بابایی! مامان کجاست؟ :))
ته = پرنسس بابا 🥺 اون همین جاست ❤ اون همیشه تو رو میبینه
بعد کاترین رو از پیشونیش بوسید 😐💔❤
پایان غمگین
۲۰.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.