p5
...
ات: الو سلام اقای جئون
کوک: سلام
ات: مکان دقیق جلسه رو میشه بیام بفرستین
کوک: نیازی نیست من پایین سالن منتظرم بیاین با هم بریم
ات: چه سریع باشه ممنون
ویو ات
سریع یه آرایش کردم موهامو باز گذاشتم و چون اولین جلسه من با یه کمپانی بود و همیشه یه نفرو میخام میکردم میخواستم خوب دیده بشم برای همین یه لباس خوب پوشیدم (عکسشو میزارم) و رفتن پایین داشتم دنبال کوک میگشتم که سایه ی یه مرد قد بلندو پشت سرم احساس کردم اروم برگشتم مرد خودشو طرف من خم کرد نمیدونستم چرا نمیتونم صحبت کنم تا حالا به یه نفر انقدر احساس نزدیکی نکرده بودم درسته همیشه با همه سرد بودم و راحت با همه صحبت میکردم اما اینبار نمیشد
ات: شــ... شما
کوک: سلام ببخشید ترسوندمتون من جونکوک هستم از اشناییتون خوشوقتم
ات: منم همینطور (گرم)(ذهن ات: چرا انقد دارم راحت باهاش حرف میزنم چرا نمیتونم مثل بقیه نادیدش بگیرم)
کوک: خوب میتونی منو کوک صدا کنی اینطوری راحت تر با هم کنار میایم (ذهن کوک: چه دختر گرم دوست داشتنی وای کوک خودتو جمع و جور کن اون الان دشمنته) خوب ماشین اونوره ات بریم
...
فلش بک به کمپانی
ات: چه کمپانی قشنگی
کوک: همینطوره اتاق میکاپ خوبی داره ما باید تو طول هفته اینجا زندگی کنیم بدو جلسه شروع شده
...
بعد جلسه
تهیونگ: خوب خانم خوشگله میتونی منو خوب میکاپ کنی(لبخند)
ات: حتما
کوک: من میرسونمت خونه فردا چمدونتو ببند بریم خونه جدیدت
تو ماشین
کوک: تو از چند سالگی سالن و شرکت میکاپ رو میچرخونی
ات: از ۱۵ سالگی البته مجبور شدم چون پدرم ولم کرد
کوک: اگه میشه هم شرکت بچرخونی هم برای کمپانی ما کار
ات: اره میتونم فقط اخر هفته ها باید برم به کارام برسم
کوک: باشه مشکلی نداره
ات: الو سلام اقای جئون
کوک: سلام
ات: مکان دقیق جلسه رو میشه بیام بفرستین
کوک: نیازی نیست من پایین سالن منتظرم بیاین با هم بریم
ات: چه سریع باشه ممنون
ویو ات
سریع یه آرایش کردم موهامو باز گذاشتم و چون اولین جلسه من با یه کمپانی بود و همیشه یه نفرو میخام میکردم میخواستم خوب دیده بشم برای همین یه لباس خوب پوشیدم (عکسشو میزارم) و رفتن پایین داشتم دنبال کوک میگشتم که سایه ی یه مرد قد بلندو پشت سرم احساس کردم اروم برگشتم مرد خودشو طرف من خم کرد نمیدونستم چرا نمیتونم صحبت کنم تا حالا به یه نفر انقدر احساس نزدیکی نکرده بودم درسته همیشه با همه سرد بودم و راحت با همه صحبت میکردم اما اینبار نمیشد
ات: شــ... شما
کوک: سلام ببخشید ترسوندمتون من جونکوک هستم از اشناییتون خوشوقتم
ات: منم همینطور (گرم)(ذهن ات: چرا انقد دارم راحت باهاش حرف میزنم چرا نمیتونم مثل بقیه نادیدش بگیرم)
کوک: خوب میتونی منو کوک صدا کنی اینطوری راحت تر با هم کنار میایم (ذهن کوک: چه دختر گرم دوست داشتنی وای کوک خودتو جمع و جور کن اون الان دشمنته) خوب ماشین اونوره ات بریم
...
فلش بک به کمپانی
ات: چه کمپانی قشنگی
کوک: همینطوره اتاق میکاپ خوبی داره ما باید تو طول هفته اینجا زندگی کنیم بدو جلسه شروع شده
...
بعد جلسه
تهیونگ: خوب خانم خوشگله میتونی منو خوب میکاپ کنی(لبخند)
ات: حتما
کوک: من میرسونمت خونه فردا چمدونتو ببند بریم خونه جدیدت
تو ماشین
کوک: تو از چند سالگی سالن و شرکت میکاپ رو میچرخونی
ات: از ۱۵ سالگی البته مجبور شدم چون پدرم ولم کرد
کوک: اگه میشه هم شرکت بچرخونی هم برای کمپانی ما کار
ات: اره میتونم فقط اخر هفته ها باید برم به کارام برسم
کوک: باشه مشکلی نداره
۶.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.