نمی دونم گذاشتن و گفتن این درسته یانه چون نمی دونم چه برن
نمیدونم گذاشتن و گفتن این درسته یانه چون نمیدونم چه برنامه های رو داره و من نمیخوام این رو بخونه و بفهمه روش کراشم ...در هر صورت بنده روی پسر عمم سه ساله یا دو ساله کراشم حالا هرچی...ما رفته بودیم روستامون برای فوت مامان بزرگم و روز آخری بود که روستا میموندیم و بعدش میخواستیم بریم مشهد و بعد برگردیم گرگان ....من گرگان زندگی میکنم و تا روستا ما یک روز راهه....آقا خونه بابابزرگ من از در ورودی که میای داخل دیوار روبروت بیشتر شیشه هست که پنجره اتاقه خونه ویلایی حیاط دار هست ...بعد اون روز آخر همه خانواده پدری که اونجا بودن رفته بودن تو اتاق خوابیده بودن و فقط من و پسر عمم و پسر عموم که از من چند سال کوچیک تره بیدار بودیم ....من دختر عموم رو که چند ماهشه و رو بغل کردم رفتم داخل حیاط روبرو اون پنجره اتاقی که پسر عمم داخلش بود باهاش بازی کردم یعنی درواقع اونجا یه آلاچیق کوچیک هست که روش نشسته بودم و با بچه بازی میکردم در حیاط هم تا ته باز بود ...بعد چند دقیقه پسر عمم اومد بیرون رو به اون یکی پسر عموم گفت... برو در حیاط رو ببند در حیاط رو تا ته باز گذاشتید نمیبینید این اینجا وایستاده...
بعد به من نگاه کرد گفت
... بیا اینور... درواقع اول این رو گفت و بعد به پسر عموم کار داد که بعد از بستن در دوباره بهم گفت بیا اینور ...حالت چهرش اونجوری که من فکر میکنم عوض شده بود حالا بگذریم من اومدم این ور و این رفت بیرون تا دوستاش بیان تا اون موقع از دور با دختر عمم که چند ماهشه بازی کرد و رفت...حالا منم نگران که نکنه کراشم ناراحت شده باشه ...
چند ساعت بعد من یه استوری گذاشتم و این استوری من رو ریپلای کرد و دایرکت پیام داد ...همون موقع پسر دختر عمه بزرگم کخ انگلیسی بلد بود فهمید کیه و گفت ازش بپرسم کی میاد ...من ازش پرسیدم و اون گفت پنج دقیقه دیگه خونم ...وقتی اومد من و پسر دختر عمم و پسر عموم که از من کوچیک تره (هردوشون از من کوچیک ترن) داخل اتاق اون دوتا کالاف بازی میکردن و من راهماییشون میکردم ...پسر عمم اومد اتاق بعد از در ورودی بود سلام که داد به بقیه من فهمیدم اومده برگشتم در رو نگاه کنم همون موقع اومد و یه نگاه به اتاق کرد یا به من کرد و نمیدونم ولی در کل رفت.... بعدش هم که از اشپز خونه اومد بیرون و اومد داخل اتاق یکم با بقیه حرف زدیم و دیگه هیچی ...
آها همه استوری هام رو هم لایک میکنه و بعضی ها رو تک و توک ریپلای میکنه جواب میده
در مورد این هم نظر بدید چون کراشمهه
کلا هم سالی یک بار خانواده پدریم رو میبینم چون خیلی از ما دورن...یک روز تا روستامون فاصلس
چجوری بفهمم اونم روم کراشه یا نهه
#bts#army#BTS#ARMY##BANGTAN#NAMJOON
بعد به من نگاه کرد گفت
... بیا اینور... درواقع اول این رو گفت و بعد به پسر عموم کار داد که بعد از بستن در دوباره بهم گفت بیا اینور ...حالت چهرش اونجوری که من فکر میکنم عوض شده بود حالا بگذریم من اومدم این ور و این رفت بیرون تا دوستاش بیان تا اون موقع از دور با دختر عمم که چند ماهشه بازی کرد و رفت...حالا منم نگران که نکنه کراشم ناراحت شده باشه ...
چند ساعت بعد من یه استوری گذاشتم و این استوری من رو ریپلای کرد و دایرکت پیام داد ...همون موقع پسر دختر عمه بزرگم کخ انگلیسی بلد بود فهمید کیه و گفت ازش بپرسم کی میاد ...من ازش پرسیدم و اون گفت پنج دقیقه دیگه خونم ...وقتی اومد من و پسر دختر عمم و پسر عموم که از من کوچیک تره (هردوشون از من کوچیک ترن) داخل اتاق اون دوتا کالاف بازی میکردن و من راهماییشون میکردم ...پسر عمم اومد اتاق بعد از در ورودی بود سلام که داد به بقیه من فهمیدم اومده برگشتم در رو نگاه کنم همون موقع اومد و یه نگاه به اتاق کرد یا به من کرد و نمیدونم ولی در کل رفت.... بعدش هم که از اشپز خونه اومد بیرون و اومد داخل اتاق یکم با بقیه حرف زدیم و دیگه هیچی ...
آها همه استوری هام رو هم لایک میکنه و بعضی ها رو تک و توک ریپلای میکنه جواب میده
در مورد این هم نظر بدید چون کراشمهه
کلا هم سالی یک بار خانواده پدریم رو میبینم چون خیلی از ما دورن...یک روز تا روستامون فاصلس
چجوری بفهمم اونم روم کراشه یا نهه
#bts#army#BTS#ARMY##BANGTAN#NAMJOON
۱۱.۴k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.