رمان
#رمان
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من ؟
پارت ⁸
اهورا
به چشماش خیره شدم ، آب دهنم رو قورت دادم
- بعد از صبحانه جایی نرو ، بیا اتاق کارم
سرم رو به نشونه تایید تکون دادم و برای وقت خریدن صبحانم رو به کندی و بیشتر از روز های گذشته میل کردم
قبل از اینکه کتاب رو با خودم حمل و جواب سوال هام رو پیدا و گذشته رو آشکار کنم نباید میفهمید ، نباید تنبیه میشدم
بعد از تموم کردن صبحونمون من و مانی و داریوش و نیکو طبق عادت به خانم ها برای جمع کردن سفره کمک کردیم
مانی که توی آشپزخونه داشت مزه میپروند رو صدا زدم بردمش داخل سرویس بهداشتی
- چند روزه یچیزترت شده ، رک بگو داداشم
یچیز ترت دیگه چیه
- خلاصه بگم ، مادرزادی یچیزیت بود الان به علاوه اون یچیز ، یچیز دیگَتَم شده
آغاجون بهم گفته بود با نیکو حرف نزنم و باهاش رو در رو نشم وگرنه تنبیهم میکنه و نیکو هم ...
- ملت رو خواهرشون غیرتی میشن من باید رو داداشم غیرتی شم و مواظب ناموس داداشم باشم هعی ، باشه نگران نباش حلش میکنم
درسته مانی شخصیت برونگرایی داره و عاشق خلافه و سر به هواست اما میتونستیم چشم بسته بهش اعتماد کنیم
تشکر کردم و با دلهره سمت اتاق آغاجون رفتم ، در زدم و منتظر اجازه ورودم موندم
- بیا داخل
سعی میکردم ریلکس باشم و با رفتار و یا حرفام و زبان بدنم چیزی رو نشون ندم
درحالی که رو به روش ایستاده بودم و طبق معمول دستام داخل جیب هام و خیره به چشماش و سری بالا لب زدم : کاری با من داشتید
- با نیکو که هم صحبت نشدی پسرجان
انگار که دوتا وزیرِ مهره های سیاه و سفید روبه روی هم باشن در مقابل هم جبهه گرفته بودیم
یعنی پایین ³⁰ لایک بدون نظرت ، لایقشه ؟
نویسنده : آبان
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من ؟
پارت ⁸
اهورا
به چشماش خیره شدم ، آب دهنم رو قورت دادم
- بعد از صبحانه جایی نرو ، بیا اتاق کارم
سرم رو به نشونه تایید تکون دادم و برای وقت خریدن صبحانم رو به کندی و بیشتر از روز های گذشته میل کردم
قبل از اینکه کتاب رو با خودم حمل و جواب سوال هام رو پیدا و گذشته رو آشکار کنم نباید میفهمید ، نباید تنبیه میشدم
بعد از تموم کردن صبحونمون من و مانی و داریوش و نیکو طبق عادت به خانم ها برای جمع کردن سفره کمک کردیم
مانی که توی آشپزخونه داشت مزه میپروند رو صدا زدم بردمش داخل سرویس بهداشتی
- چند روزه یچیزترت شده ، رک بگو داداشم
یچیز ترت دیگه چیه
- خلاصه بگم ، مادرزادی یچیزیت بود الان به علاوه اون یچیز ، یچیز دیگَتَم شده
آغاجون بهم گفته بود با نیکو حرف نزنم و باهاش رو در رو نشم وگرنه تنبیهم میکنه و نیکو هم ...
- ملت رو خواهرشون غیرتی میشن من باید رو داداشم غیرتی شم و مواظب ناموس داداشم باشم هعی ، باشه نگران نباش حلش میکنم
درسته مانی شخصیت برونگرایی داره و عاشق خلافه و سر به هواست اما میتونستیم چشم بسته بهش اعتماد کنیم
تشکر کردم و با دلهره سمت اتاق آغاجون رفتم ، در زدم و منتظر اجازه ورودم موندم
- بیا داخل
سعی میکردم ریلکس باشم و با رفتار و یا حرفام و زبان بدنم چیزی رو نشون ندم
درحالی که رو به روش ایستاده بودم و طبق معمول دستام داخل جیب هام و خیره به چشماش و سری بالا لب زدم : کاری با من داشتید
- با نیکو که هم صحبت نشدی پسرجان
انگار که دوتا وزیرِ مهره های سیاه و سفید روبه روی هم باشن در مقابل هم جبهه گرفته بودیم
یعنی پایین ³⁰ لایک بدون نظرت ، لایقشه ؟
نویسنده : آبان
۱۳.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.