فیک جونگ کوک پارت ۴۹ (معشوقه) فصل ۲
روی تختم دراز کشیدم و به سقف زل زدم که خوابم ببره...نمیتونستم به ا.ت فکر نکنم..مدام داشتم دربارش فکر میکردم...یعنی الان کجاست؟..حالش خوبه؟..چیزی خورده؟...ترسیده؟...ناراحته؟...یهو یاد دختر داخل خوابم افتادم سریع از روی تخت بلند شدم که از تهیونگ درباره ی دختری که قبلا دوستش داشتم بپرسم..رفتم بیرون ولی خبری از هیچکدومشون نبود!..یهو صدای آه و ناله شنیدم!...رفتم جلوتر و دیدم همشون جلوی تلویزیون خوابشون برده😐..منو بگو که چی فکر کردم..یه لحظه فکر کردم دارن...اصلا ولش..اه اینا مثلا خواستن گند بزنن به خونم پس چرا خوابیدن؟😑...یهو چشمش افتاد به تلویزیون...دوتا الاغ داخل فیلم داشتن همو میbوسیدن و کارای چرت و پرت میکردن😐عجب دوستای منحرفی دارم..یه دفعه رفتم تو فکر...چرا دلم میخواد الان با ا.ت همین کارو میکردم؟!...ایششش اصن این چرت و پرتا رو ولش...رفتم تی وی رو خاموش کردم تا بیشتر از این فکرای چرت و پرت نکردم...بعد شیش تا پتو آوردم و روشون انداختم و رفتم خوابیدم........
...: برووو کارو بیشتر از این برام سخت نکنننن من از کجا مطمئن باشم که دوباره پشیمون نمیشی؟دوباره ولم نمیکنی؟تو خیلی بیرحمی خیلییییی(داد و گریه)
بعد بیرون رفتم
.....: من عاشقتممم(داد)
یهو داشتم میرفتم سمتش که با یه ماشین برخورد کردم...
یه دفعه از خواب پریدم...نفس نفس میزدم..دوباره همون خواب!..ولی اون دختر کیه؟...ولی این دفعه بیشتر از قبل فهمیدم...ولی چرا من طوری باهاش رفتار میکردم که انگار قبلا یه بار قلبم رو شکسته بود؟..چرا بهش گفتم که خیلی بی رحمه؟...مگه اون چیکار کرده بود؟....همینطور داشتم لا خودم فکر میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد...
ارباب: بله...
تهیونگ: ا.ت رو پیدا کردممممم(داد)
ارباب: گوشمو کر کردی چتههههه...خب حالا بگو کجاست؟
تهیونگ: میا...کار میاعه...نامجون سیستمشون رو هک کرده و فهمیده کار میاعه ظاهرا اونا ا.ت رو دزدیدن..
ارباب: ولی اونا که از من چیزی نخواستن یا تحدیدم نکردن..پس چرا ا.ت رو دزدیدن؟..
تهیونگ: نمیدونم...
ارباب: بیخیال سریع حاضر شو بریم..به شوگا هم بگو نیروهاش رو آماده کنه جیمین هم آماده باشه که اگه اتفاقی افتاد میا رو هدف قرار بگیره....
تهیونگ: اوکی..من دیگه میرم..بای
ارباب: اوکی خدافظ
سریع حاضر شدم(اگه یادم بمونه لباساش رو میزارم😁)رفتم پیش بقیه همه چیز آماده بود و راه افتادیم سمت عمارت میا.....
پرش زمانی به عمارت میا:
وقتی رسیدیم اول من و جیمین مخفیانه وارد عمارت شدیم تا ا.ت رو نجات بدیم بعد هروقت که به تهیونگ زنگ زدم اوناهم حمله کنن....آروم داشتم همه جا رو میگشتم ولی اثری از ا.ت نبود..در یه اتاق رو باز کردم و با صحنه ای که دیدم خشکم زد...ا.ت با یه لباس باز (عکس میزارم) داشت یه مرد رو ماsاژ میداد! یهو رفتم سمتش و...
...: برووو کارو بیشتر از این برام سخت نکنننن من از کجا مطمئن باشم که دوباره پشیمون نمیشی؟دوباره ولم نمیکنی؟تو خیلی بیرحمی خیلییییی(داد و گریه)
بعد بیرون رفتم
.....: من عاشقتممم(داد)
یهو داشتم میرفتم سمتش که با یه ماشین برخورد کردم...
یه دفعه از خواب پریدم...نفس نفس میزدم..دوباره همون خواب!..ولی اون دختر کیه؟...ولی این دفعه بیشتر از قبل فهمیدم...ولی چرا من طوری باهاش رفتار میکردم که انگار قبلا یه بار قلبم رو شکسته بود؟..چرا بهش گفتم که خیلی بی رحمه؟...مگه اون چیکار کرده بود؟....همینطور داشتم لا خودم فکر میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد...
ارباب: بله...
تهیونگ: ا.ت رو پیدا کردممممم(داد)
ارباب: گوشمو کر کردی چتههههه...خب حالا بگو کجاست؟
تهیونگ: میا...کار میاعه...نامجون سیستمشون رو هک کرده و فهمیده کار میاعه ظاهرا اونا ا.ت رو دزدیدن..
ارباب: ولی اونا که از من چیزی نخواستن یا تحدیدم نکردن..پس چرا ا.ت رو دزدیدن؟..
تهیونگ: نمیدونم...
ارباب: بیخیال سریع حاضر شو بریم..به شوگا هم بگو نیروهاش رو آماده کنه جیمین هم آماده باشه که اگه اتفاقی افتاد میا رو هدف قرار بگیره....
تهیونگ: اوکی..من دیگه میرم..بای
ارباب: اوکی خدافظ
سریع حاضر شدم(اگه یادم بمونه لباساش رو میزارم😁)رفتم پیش بقیه همه چیز آماده بود و راه افتادیم سمت عمارت میا.....
پرش زمانی به عمارت میا:
وقتی رسیدیم اول من و جیمین مخفیانه وارد عمارت شدیم تا ا.ت رو نجات بدیم بعد هروقت که به تهیونگ زنگ زدم اوناهم حمله کنن....آروم داشتم همه جا رو میگشتم ولی اثری از ا.ت نبود..در یه اتاق رو باز کردم و با صحنه ای که دیدم خشکم زد...ا.ت با یه لباس باز (عکس میزارم) داشت یه مرد رو ماsاژ میداد! یهو رفتم سمتش و...
۶.۰k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.