پارت ۸
پارت ۸
از زبان دازای
انگار خاطراتشو به خواطر آورده
باید کورو رو تو فرست خوب با خبر کنم
وقتی نگاش کردم خوابیده بود بلندش کردم بردمش روی تخت گذاشتمش و نشستم پایین تخت و تماشاش کردم
صبح ساعت ۵
از زبان ایو
وقتی بلند شدم دازایو دیدم سریع بلند شدم ساعتو نگاه کردم
و رفتم حموم لباسامو پوشیدم و رفتم دانشگاه
تاکی:سلام
ایو : سلام
رفتیم سر کلاس نشستیم کنار هم معلمم اومد تو
معلم:یه دانشجو جدید داریم
از زبان دازای
پس اینجایی
«بچه ها اسم اصلی دازایو یادم رفته چی بود ؟»
.........هستم خوش وقتم
از زبان ایو
کل دخترا سرخ شده بودن ولی من پکر فیس
اومد نشست کنار من
جوری که من وست تاکی و دازای گیر افتاده بودم
کلاس تموم شد
تاکی: هی آکانه بعدا میبینمت
ایو : باشه
دازای:ایو بریم ؟
تاکی برگشت و نگاهمون کرد
تاکی:ببینم آکانه دوتا اسم داری ؟
ایو : نه بابا فقط این عوضی اینجوری صدام میکنه «با ارض پوزش از دازای فن ها و خودم 😐»
تاکی: باشه تا بعد
دازای : اگه زود حاضر شی قول میدم بریم بستنی بخوریم
ایو : نمیخوام
داشتیم همین جوری حرف میزدیم که یه دختر اومد جلومون
دختره : آه میشه شماره تو بهم بدی ..... سان ؟ «با خجالت»
دازای:نه ممنون
از زبان دازای
دختر با ناراحتی از اونجا میره
وایسا ایو کوش
دیدم با اعجله از کلاس رفت بیرون رفتم دنبالش
دستشو میگیرم و میگم هر جا بری منم میام
از زبان دازای
انگار خاطراتشو به خواطر آورده
باید کورو رو تو فرست خوب با خبر کنم
وقتی نگاش کردم خوابیده بود بلندش کردم بردمش روی تخت گذاشتمش و نشستم پایین تخت و تماشاش کردم
صبح ساعت ۵
از زبان ایو
وقتی بلند شدم دازایو دیدم سریع بلند شدم ساعتو نگاه کردم
و رفتم حموم لباسامو پوشیدم و رفتم دانشگاه
تاکی:سلام
ایو : سلام
رفتیم سر کلاس نشستیم کنار هم معلمم اومد تو
معلم:یه دانشجو جدید داریم
از زبان دازای
پس اینجایی
«بچه ها اسم اصلی دازایو یادم رفته چی بود ؟»
.........هستم خوش وقتم
از زبان ایو
کل دخترا سرخ شده بودن ولی من پکر فیس
اومد نشست کنار من
جوری که من وست تاکی و دازای گیر افتاده بودم
کلاس تموم شد
تاکی: هی آکانه بعدا میبینمت
ایو : باشه
دازای:ایو بریم ؟
تاکی برگشت و نگاهمون کرد
تاکی:ببینم آکانه دوتا اسم داری ؟
ایو : نه بابا فقط این عوضی اینجوری صدام میکنه «با ارض پوزش از دازای فن ها و خودم 😐»
تاکی: باشه تا بعد
دازای : اگه زود حاضر شی قول میدم بریم بستنی بخوریم
ایو : نمیخوام
داشتیم همین جوری حرف میزدیم که یه دختر اومد جلومون
دختره : آه میشه شماره تو بهم بدی ..... سان ؟ «با خجالت»
دازای:نه ممنون
از زبان دازای
دختر با ناراحتی از اونجا میره
وایسا ایو کوش
دیدم با اعجله از کلاس رفت بیرون رفتم دنبالش
دستشو میگیرم و میگم هر جا بری منم میام
۱.۲k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.