مافیا ها
مافیا ها
پارت ۱۵
رفتیم به یه کافه
نانسی:هی ا/ت قراره جودانته با یه پسر بیاد(نانسی و دانته نقشه کشیده بودن تا به ا/ت دوست پسر پیدا کنن تو پارت های قبلی گفته بودم الان هم اینجا پسره
که قراره بیاد به عنوان دوست پسر ا/ت هست هم دیگرو میبینن مثل خنده در وایکیکی)
ا/ت:باشه
نانسی:ا/ت باید یه چیزی بگم
ا/ت:بوگو
نانسی:اون پسره شاید دوست پسرت بشه
ا/ت:چی؟منظورت چیه؟
نانسی:(همه چیو گف)
ا/ت:واقعا؟؟
نانسی:اره هم برای تو خوبه هم برای اون پسره
ا/ت:باشه
ویو ا/ت:
ولی من که دوست پسر دارم وای چرا نزاشتم بگه اگه گفته بودیم الان صد در صد نمیامدیم،صبر کن ببینم هیونجین بفهمه چی؟اگه کات کنه چی؟وای ا/ت فکرای بد نکن😢
صب کن الان به نانسی میگم که با هیونجین قرار میزارم
ا/ت:نانسی،من و
دانته:سلام دخترا
نانسی:سلام عزیزم،سلام مین کیو (اسم پسره کیم مین کیو هست*یاد ایدل بهشتی افتادم😂*)
مین کیو:سلام
ا/ت:(خنده الکی)
دانته:خوب این ا/ته که عکسشو بهت نشون دادم
ا/ت:سلام(خجالتی)
مین کیو:سلام
نانسی:خوب ما الان میریم شما هم باهم بمونید و بحرفید
ا/ت:چی؟
نانسی:نگران نباش مثل اوندفعه نمیشه
ا/ت:باشه
نانسی و دانته:فعلا
ا/ت مین کیو:فعلا
مین کیو:چی سفارش بدیم؟
ا/ت:پاستا؟
مین کیو:اوکی،گارسون
گارسون:بله چی میل دارید
مین کیو:دوتا پاستا، دوتا چیز کیک،و دوتا نوشابه
گارسون:چشم
مین کیو:دختر ساکتی هستی
ا/ت:اره بیشتر درونگرام(خحالتی)
مین کیو:میدونم خجالتی هستی و اکثرا دخترای خجالتی خیلی شیطون و بامزن(مثل خودم😎😂)
ا/ت:(خنده)نه من زیاد شیطون نیستم ولی به گفته دوستام کیوتم
مین کیو:اوکی،خب امروزت با منه بعد از اینجا کجا بریم؟
ا/ت:نمیدونم
مین کیو:شهر بازی چطوره؟
ا/ت:باشه ولی من بچه نیستم(خنده)
مین کیو:باشه (خنده)
یه جورایی از ا/ت خوشم امده بود
برای همین میخواستم رمانتیک رفتار کنم
مین کیو:خوشمزه بود
ا/ت:اره
گارسون:پولتون به این مقداره
ا/ت:بزار من بدم
مین کیو:نه این چه حرفیه خودم میدم
ا/ت:ولی
مین کیو:هیس هیچی نگو
ا/ت:ممنون
رفتیم شهربازی داشتیم قدم میزدیم و به بچه ها نگاه میکردیم
مین کیو:بچه هارو دوس داری؟
ا/ت:اره تو چی؟
مین کیو:منم
مین کیو:خب چطوره فردا ازدواج کنیم پس فردا هم بچه دار بشیم
ا/ت:هی زوده ها هم من باید درس بخونم
مین کیو:میدونم
ا/ت:بیا بریم بستنی بخوریم
مین کیو:باشه
(وقت گذروندن)
رسیدیم به عماراتی که ا/ت بود
مین کیو:خونتون چقدر بزرگه
ا/ت:اره
مین کیو:صبر کن
(لباش رو چسبوند به ا/ت*دوس نداری نخون و گزارش هم نکننننننن* بعدش از هم جدا شدن)
مین کیو:میتونی بری(خنده)
ا/ت:خداحافظ(ترسیده)
مین کیو:فعلا،شب بهت پیام میدم
ا/تد:اوکی
هیونجین: کجا بودی؟
ا/ت:خب چیزه
نانسی:ما امدیم
هیون:اها ببخشید فکر کردم باز تنهایی
نانسی:نه بابا پیش هم بودیم
هیون:اوکی برین لباساتون رو عوض کنید و بیاید برا شام
نانسی:باشههه
نانسی:خوش گذشت؟
ا/ت:زیاد نه
نانسی:چرا؟
ا/ت:پسره خوب بود ولی زیاد به تایپ من نمیخوره
نانسی:پس چرا همو بوسیدین؟
ا/ت:چی؟دیدی؟
نانسی:معلومه
ا/ت:خب چیزه بزار برات توضیح بدم،ببین منو هیونجین قرار میزاریم ولی نتونستم بهتون بگم برای همین نمیخوام با اون پسره قرار بزارم
نانسی:مو؟؟؟(تعجب)
ا/ت:ناراحت شدی؟
نانسی:بیا بغلممم
ا/ت:یعنی خوشح
(همو بغل میکنن)
ا/ت:هی دارم خفه میشم هاا
نانسی:خیلی خوشحالم(من بودم درست همونجا ا/تو جررش میدادم😐😐)
رفیتم شام
نانسی:اوپا مبارکه
هیون:چی مبارکع؟
نانسی:این که تو و ا/ت دارید قرار میزارید
ته:چی؟
ویو ته:
واقعا؟دارن قرار میزارن یعنی؟وای چرا؟ بهت نشون میدم هیونجین صب کن نشونت میدم
هیون:اها اونو میگی ممنونم😁😁
پارت ۱۵
رفتیم به یه کافه
نانسی:هی ا/ت قراره جودانته با یه پسر بیاد(نانسی و دانته نقشه کشیده بودن تا به ا/ت دوست پسر پیدا کنن تو پارت های قبلی گفته بودم الان هم اینجا پسره
که قراره بیاد به عنوان دوست پسر ا/ت هست هم دیگرو میبینن مثل خنده در وایکیکی)
ا/ت:باشه
نانسی:ا/ت باید یه چیزی بگم
ا/ت:بوگو
نانسی:اون پسره شاید دوست پسرت بشه
ا/ت:چی؟منظورت چیه؟
نانسی:(همه چیو گف)
ا/ت:واقعا؟؟
نانسی:اره هم برای تو خوبه هم برای اون پسره
ا/ت:باشه
ویو ا/ت:
ولی من که دوست پسر دارم وای چرا نزاشتم بگه اگه گفته بودیم الان صد در صد نمیامدیم،صبر کن ببینم هیونجین بفهمه چی؟اگه کات کنه چی؟وای ا/ت فکرای بد نکن😢
صب کن الان به نانسی میگم که با هیونجین قرار میزارم
ا/ت:نانسی،من و
دانته:سلام دخترا
نانسی:سلام عزیزم،سلام مین کیو (اسم پسره کیم مین کیو هست*یاد ایدل بهشتی افتادم😂*)
مین کیو:سلام
ا/ت:(خنده الکی)
دانته:خوب این ا/ته که عکسشو بهت نشون دادم
ا/ت:سلام(خجالتی)
مین کیو:سلام
نانسی:خوب ما الان میریم شما هم باهم بمونید و بحرفید
ا/ت:چی؟
نانسی:نگران نباش مثل اوندفعه نمیشه
ا/ت:باشه
نانسی و دانته:فعلا
ا/ت مین کیو:فعلا
مین کیو:چی سفارش بدیم؟
ا/ت:پاستا؟
مین کیو:اوکی،گارسون
گارسون:بله چی میل دارید
مین کیو:دوتا پاستا، دوتا چیز کیک،و دوتا نوشابه
گارسون:چشم
مین کیو:دختر ساکتی هستی
ا/ت:اره بیشتر درونگرام(خحالتی)
مین کیو:میدونم خجالتی هستی و اکثرا دخترای خجالتی خیلی شیطون و بامزن(مثل خودم😎😂)
ا/ت:(خنده)نه من زیاد شیطون نیستم ولی به گفته دوستام کیوتم
مین کیو:اوکی،خب امروزت با منه بعد از اینجا کجا بریم؟
ا/ت:نمیدونم
مین کیو:شهر بازی چطوره؟
ا/ت:باشه ولی من بچه نیستم(خنده)
مین کیو:باشه (خنده)
یه جورایی از ا/ت خوشم امده بود
برای همین میخواستم رمانتیک رفتار کنم
مین کیو:خوشمزه بود
ا/ت:اره
گارسون:پولتون به این مقداره
ا/ت:بزار من بدم
مین کیو:نه این چه حرفیه خودم میدم
ا/ت:ولی
مین کیو:هیس هیچی نگو
ا/ت:ممنون
رفتیم شهربازی داشتیم قدم میزدیم و به بچه ها نگاه میکردیم
مین کیو:بچه هارو دوس داری؟
ا/ت:اره تو چی؟
مین کیو:منم
مین کیو:خب چطوره فردا ازدواج کنیم پس فردا هم بچه دار بشیم
ا/ت:هی زوده ها هم من باید درس بخونم
مین کیو:میدونم
ا/ت:بیا بریم بستنی بخوریم
مین کیو:باشه
(وقت گذروندن)
رسیدیم به عماراتی که ا/ت بود
مین کیو:خونتون چقدر بزرگه
ا/ت:اره
مین کیو:صبر کن
(لباش رو چسبوند به ا/ت*دوس نداری نخون و گزارش هم نکننننننن* بعدش از هم جدا شدن)
مین کیو:میتونی بری(خنده)
ا/ت:خداحافظ(ترسیده)
مین کیو:فعلا،شب بهت پیام میدم
ا/تد:اوکی
هیونجین: کجا بودی؟
ا/ت:خب چیزه
نانسی:ما امدیم
هیون:اها ببخشید فکر کردم باز تنهایی
نانسی:نه بابا پیش هم بودیم
هیون:اوکی برین لباساتون رو عوض کنید و بیاید برا شام
نانسی:باشههه
نانسی:خوش گذشت؟
ا/ت:زیاد نه
نانسی:چرا؟
ا/ت:پسره خوب بود ولی زیاد به تایپ من نمیخوره
نانسی:پس چرا همو بوسیدین؟
ا/ت:چی؟دیدی؟
نانسی:معلومه
ا/ت:خب چیزه بزار برات توضیح بدم،ببین منو هیونجین قرار میزاریم ولی نتونستم بهتون بگم برای همین نمیخوام با اون پسره قرار بزارم
نانسی:مو؟؟؟(تعجب)
ا/ت:ناراحت شدی؟
نانسی:بیا بغلممم
ا/ت:یعنی خوشح
(همو بغل میکنن)
ا/ت:هی دارم خفه میشم هاا
نانسی:خیلی خوشحالم(من بودم درست همونجا ا/تو جررش میدادم😐😐)
رفیتم شام
نانسی:اوپا مبارکه
هیون:چی مبارکع؟
نانسی:این که تو و ا/ت دارید قرار میزارید
ته:چی؟
ویو ته:
واقعا؟دارن قرار میزارن یعنی؟وای چرا؟ بهت نشون میدم هیونجین صب کن نشونت میدم
هیون:اها اونو میگی ممنونم😁😁
۱۵.۳k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.