شینپی (پارت ۳۳)
ا/ت : موقع خرید یا جلسه برای اینکه هویتش معلوم نشه از این اسم استفاده می کرد . حتی با این اسم کارت شناسایی داره .
سینا : آها... وارد آسانسور شدیم و دکمه طبقه اول رو زدم .
سینا : خب نقشه چیه؟
ا/ت : تو پشت در وایمیسی تا درو باز کنه . هر چی باشه تو برادرشی .
سینا : درسته ، با این وجود دارم به تو کمک می کنم...
از اولشم نباید سینا رو میوردم . هرچی نباشه سارا خواهرشه .
ا/ت : میتونی همین الان برگردی و بهم کمک نکنی .
سینا : ولی این...
ا/ت : مم اینک خیانت حساب نمیکنم .
از چهرهش مشخص بود که مردد شده . درآسانسور باز شد .
ا/ت : تصمیمت چیه؟
سینا : میام ، کمکت میکنم .
ا/ت : بعدا پشیمون نمیشی؟
سینا : نه مطمئنم .
ا/ت : هرجور راحتی .
اتاق ۱۴ رو پیدا کردیم . سینا پشت چشمی در وایساد و زنگ در رو زد . من کنار وایسادم تا معلوم نباشم .
صدای قدم های سارا به وضوح شنیده می شد . سارا پشت در وایساد . مثل اینکه سینا رو دید و خواست که برگرده دوباره بره اونور .
سینا : نرو سارا ! لطفا درو باز کن...
هیچ جوابی نیومد .
سینا : من برادرتم سارا ، درو باز کن .
صدای زمزمه مانند اومد .
سارا : و دست راست ا/ت...
سینا آروم گفت : ا/ت به من خیانت کرد...
چی داره میگه؟ ولی هرچی بود اثر داشت و سارا آروم درو باز کرد . من خودمو پشت سینا قایم کردم . سینا رفت داخل ، منم درو یکم هل دادم و پشتش وارد اتاق شدم . سارا از دیدن من شوکه شد . اگر جن می دید ، کمتر از الان می ترسید .
ا/ت : مثل اینکه مهمون ناخونده داری...
سارا : تو باید تا حالا مرده باشی...
پوزخندی زدم . ا/ت : فکر نمی کردی انقدر سگ جون باشم ، نه؟
#فیک_بی_تی_اس #فیک
سینا : آها... وارد آسانسور شدیم و دکمه طبقه اول رو زدم .
سینا : خب نقشه چیه؟
ا/ت : تو پشت در وایمیسی تا درو باز کنه . هر چی باشه تو برادرشی .
سینا : درسته ، با این وجود دارم به تو کمک می کنم...
از اولشم نباید سینا رو میوردم . هرچی نباشه سارا خواهرشه .
ا/ت : میتونی همین الان برگردی و بهم کمک نکنی .
سینا : ولی این...
ا/ت : مم اینک خیانت حساب نمیکنم .
از چهرهش مشخص بود که مردد شده . درآسانسور باز شد .
ا/ت : تصمیمت چیه؟
سینا : میام ، کمکت میکنم .
ا/ت : بعدا پشیمون نمیشی؟
سینا : نه مطمئنم .
ا/ت : هرجور راحتی .
اتاق ۱۴ رو پیدا کردیم . سینا پشت چشمی در وایساد و زنگ در رو زد . من کنار وایسادم تا معلوم نباشم .
صدای قدم های سارا به وضوح شنیده می شد . سارا پشت در وایساد . مثل اینکه سینا رو دید و خواست که برگرده دوباره بره اونور .
سینا : نرو سارا ! لطفا درو باز کن...
هیچ جوابی نیومد .
سینا : من برادرتم سارا ، درو باز کن .
صدای زمزمه مانند اومد .
سارا : و دست راست ا/ت...
سینا آروم گفت : ا/ت به من خیانت کرد...
چی داره میگه؟ ولی هرچی بود اثر داشت و سارا آروم درو باز کرد . من خودمو پشت سینا قایم کردم . سینا رفت داخل ، منم درو یکم هل دادم و پشتش وارد اتاق شدم . سارا از دیدن من شوکه شد . اگر جن می دید ، کمتر از الان می ترسید .
ا/ت : مثل اینکه مهمون ناخونده داری...
سارا : تو باید تا حالا مرده باشی...
پوزخندی زدم . ا/ت : فکر نمی کردی انقدر سگ جون باشم ، نه؟
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۸.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.