عشق در شرکت p12
پای شما که نمیرسم خوب حالا شرکتت چی هست.
+شرکت من تولید پارچه هست.
×اوو چه خوب چی شد که تصمیم گرفتی تولد پارچه بزنی
+خوب پول توش زیاد بود بخاطر همین (بچه من زیاد نمیدنم همین جوری نوشتم)
×آهان هنوز پول دوستی
+ آخه کی از پول بدش میاد
×هیچکس
بعد دیگه حرفی بینمون رد بلد نشد. جیمین رفت فیلم تماشا کنه منم مشغول پختن غذا بودن راستش هنوز تو شک بودم که جیمین برگشته من واقعا خیلی های زیادی کشیدم خوش حالم که بر گشته.
(۳۵مین بعد)
×بیا غذا حاضر
+ آمدم اوپو چی کردی
×(لبخند زدی) از کودم اول میخوری.
+قورمه سبزی (احساس میکنم داره سم میشه)
×اکی قورمه سبزی ریختم شروع کرد به خوردن
+وای چقدر خوب شد دقیقا مثل واسه مامان مرسی
×(خنده) خواهش میکنم
+چرا میخندی
×اخه کیتی
+نخیر نیستم
×هستی
+نیستم
×خیلی خوب نیستی
دوتاشون باهم خندیدن. بعد غذا جیمین کمکم کرد ظرف جمع کردیم گذاشتم ماشین ظرفشویی. جیمین رفته بود اتاقش منم رفتم اتاقم تا چند تا کارای شرکت کنم....
+شرکت من تولید پارچه هست.
×اوو چه خوب چی شد که تصمیم گرفتی تولد پارچه بزنی
+خوب پول توش زیاد بود بخاطر همین (بچه من زیاد نمیدنم همین جوری نوشتم)
×آهان هنوز پول دوستی
+ آخه کی از پول بدش میاد
×هیچکس
بعد دیگه حرفی بینمون رد بلد نشد. جیمین رفت فیلم تماشا کنه منم مشغول پختن غذا بودن راستش هنوز تو شک بودم که جیمین برگشته من واقعا خیلی های زیادی کشیدم خوش حالم که بر گشته.
(۳۵مین بعد)
×بیا غذا حاضر
+ آمدم اوپو چی کردی
×(لبخند زدی) از کودم اول میخوری.
+قورمه سبزی (احساس میکنم داره سم میشه)
×اکی قورمه سبزی ریختم شروع کرد به خوردن
+وای چقدر خوب شد دقیقا مثل واسه مامان مرسی
×(خنده) خواهش میکنم
+چرا میخندی
×اخه کیتی
+نخیر نیستم
×هستی
+نیستم
×خیلی خوب نیستی
دوتاشون باهم خندیدن. بعد غذا جیمین کمکم کرد ظرف جمع کردیم گذاشتم ماشین ظرفشویی. جیمین رفته بود اتاقش منم رفتم اتاقم تا چند تا کارای شرکت کنم....
۳.۷k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.