‼️ لیک های چپتر 266 مانگای جوجوتسو ‼️
‼️ لیک های چپتر 266 مانگای جوجوتسو ‼️
🖇🔥 چپتر با مگومی و یوجی شروع میشه که یوجی داره به حرف های روح مگومی گوش میده
مگومی میگه میخواد دنیایی بسازه که شخصی مثل سومیکی مجبور نباشه با بی عدالتی های دنیای فعلی رو به رو بشه
مگومی ادامه میده و میگه که حتی اگر نمیتونستم همچین دنیایی بسازم ، میخواستم اون زندگی حساسش رو تا وقتی زنده بودم و اونو هنوز داشتمش حفظ کنم
مگومی همینطور راجب دنیای رویاهاش ادامه میده :
حتی خوردن غذاهای خونگی ، تماشای لباس های شسته شده تو نور آفتاب ، وقت گذروندن با شخصی مثل تو ، دیدن سومیکی....
میدونی فقط میخواستم با خودم بگم که "من واقعا خوشحالم"
(میخواستم شادی حقیقی رو حس کنم)
بعد از اینکه حرف میزنن ، مگومی با گفتن اما خب الان دیگه اشکالی نداره سعی میکنه تا حرفشون رو تموم کنه اما یوجی شروع میکنه به توضیح دادن که چطور در آخر پی برده به اینکه بعضی از انتخاب ها اجتناب ناپذیر و خشنن اما چاره ای جز پذیرفتن اونا نیست
یوجی ادامه میده که بیماری پدربزرگش سرطان ریه بوده ، اما از همون اوایل وقتی این رو فهمید انواع شیمی درمانی های سخت و عوارضش رو رد کرد
و ادامه میده که من فکر میکردم اگر به یکی از این بیماری ها مبتلا بشم درمانش رو قبول میکردم ، اما حالا که فکر میکنم از اونجایی که تجربه این بیماری هارو نداشتم این فکر رو میکردم و این بیماری و درمان ها برای کسی که تجربشون میکنه میتونه خیلی دردناک باشه
اما بعد از اومدن به مدرسه جوجوتسو و تجربه کردن بدترین چیزایی که میشه تصور کرد ، شروع کردم بعضی از انتخابات هرچند سخت و ناراحت کننده اما لازم مثل وقتی بابابزرگ مرگش رو پذیرف و افراد با تجربه از این نظیر رو درک کنم.
_(ادامه در پست بعدی)
🖇🔥 چپتر با مگومی و یوجی شروع میشه که یوجی داره به حرف های روح مگومی گوش میده
مگومی میگه میخواد دنیایی بسازه که شخصی مثل سومیکی مجبور نباشه با بی عدالتی های دنیای فعلی رو به رو بشه
مگومی ادامه میده و میگه که حتی اگر نمیتونستم همچین دنیایی بسازم ، میخواستم اون زندگی حساسش رو تا وقتی زنده بودم و اونو هنوز داشتمش حفظ کنم
مگومی همینطور راجب دنیای رویاهاش ادامه میده :
حتی خوردن غذاهای خونگی ، تماشای لباس های شسته شده تو نور آفتاب ، وقت گذروندن با شخصی مثل تو ، دیدن سومیکی....
میدونی فقط میخواستم با خودم بگم که "من واقعا خوشحالم"
(میخواستم شادی حقیقی رو حس کنم)
بعد از اینکه حرف میزنن ، مگومی با گفتن اما خب الان دیگه اشکالی نداره سعی میکنه تا حرفشون رو تموم کنه اما یوجی شروع میکنه به توضیح دادن که چطور در آخر پی برده به اینکه بعضی از انتخاب ها اجتناب ناپذیر و خشنن اما چاره ای جز پذیرفتن اونا نیست
یوجی ادامه میده که بیماری پدربزرگش سرطان ریه بوده ، اما از همون اوایل وقتی این رو فهمید انواع شیمی درمانی های سخت و عوارضش رو رد کرد
و ادامه میده که من فکر میکردم اگر به یکی از این بیماری ها مبتلا بشم درمانش رو قبول میکردم ، اما حالا که فکر میکنم از اونجایی که تجربه این بیماری هارو نداشتم این فکر رو میکردم و این بیماری و درمان ها برای کسی که تجربشون میکنه میتونه خیلی دردناک باشه
اما بعد از اومدن به مدرسه جوجوتسو و تجربه کردن بدترین چیزایی که میشه تصور کرد ، شروع کردم بعضی از انتخابات هرچند سخت و ناراحت کننده اما لازم مثل وقتی بابابزرگ مرگش رو پذیرف و افراد با تجربه از این نظیر رو درک کنم.
_(ادامه در پست بعدی)
۳.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.