عشق دردسر ساز``
(ویسگون این پارتو حذف کرده بود
₱₳Ɽ₮:32
(نکته:لوکاس داره به لونا خیانت میکنه و با لیاست)
ویو ا/ت
بعد خریدن کادو رفتم سمت خونه و رسیدم... درو زدم خدمتکار باز کرد..با لبخند وارد شدم..
ویو تهیونگ
بعد خوردن صبحونه با عصبانیت نشستم رومبل و منتظر ا/ت بودم گفتم شاید بهتر باشه یخورده باهاش کنار بیام و اروم باهاش صحبت کنم که یهو به گوشیم پیام اومد... دیدم یونا دوست دختر قبلیم پیام داده.. و عکس برام فرستاده بعد باز شدن عکسه دیدم عکس ا/تس که یه پسررو. بغل کرده خوب دقت کردم فهمیدم لوکاسه با ا/ت... قشنگ همو بغل کرده بودن ا/ت پشتش به دوربین بود و لوکاس از جلو معلوم بود..
پیام یوناπ
سلام تهیونگ... ببین کی تو این عکسه... هع°
هیچ جوابی بهش ندادم...عصبانی شدم..و هرچی دمه دستم بودو پرت کردم.. و شکستم...یهو دیدم درو زدن خدمتکار باز کردو ا/ت وارد شد... و کلی وسایل دستش. بود... دستش محکم گرفتم خیلی محکم و بردمش طبقه بالا...
ا/ت: آییی تهیونگ دستم درد گرفت...
که وسطای سالن اتاق بودیم که دستشو از دستم. کشید...
ا/ت: معلوم هست چیکار میکنی؟... به خاطر یه بوسی که ندادم؟
بعد گوشیمو دراوردمو عکسرو نشونش دادم...
تهیونگ:ای کاش اون بود.... ولی این عکسه...
ویو ا/ت
عکسرو بهم نشون داد... لونا با دوستپسرش بود...
ا/ت: این چیه اینکه لوناست...
که یکی خوابوند در گوشم که صورتم برگشت... گریم گرفت
تهیونگ: دروغ نگو کثافت....امروز تو لوکاسو بغل کردی...
ا/ت: اون لباسش با من فرق میکنه.. ینی انقد نفهمی؟
نزدیک صورتم شد.. که نفسای داغش از عصبانیت میخورد به صورتم...
تهیونگ: من نفهمم آره؟ شاید یروز دیگه باشع.. شاید چند روز پیش بغلش کرده بودی...
زود گوشیمو دراوردم و بالونا تماس گرفتم... و گذاشتمش رو بلند گو
ا/ت: لونا..
لونا: چیزی شده ا/ت چرا صدات میلرزه؟
ا/ت: فقط. یه کلام بگو... دوستپسرت کیه؟
لونا: معلومه لوکاس همونی که امروز دیدی باهاش دست دادی...
ا/ت: یه عکس برات میفرستم.. تو این کارو با لوکاس کردی؟
لونا: چی میگی؟
بعد فرستادن
ا/ت: آره یانه؟
لونا: آره امروز باهم تو رستوران بودیم یه عکس گرفتیم...
ا/ت: مدل موهات چی؟
لونا: بابا چی میگی؟
ا/ت: مدل موهات چه شکلیه با توام...
لونا: بابا مگه نگفتم شکل تو کردم موهامو...
بعد قطع کردم.. کل گیج میزدم تو حرف زدن چون صدام لرزیده بود...
ا/ت: بیاـ.. بیا دیدی؟ دیدی؟... من... من هیچوقت... به کسی که دوست دارم خیانت نمیکنم اینو بفهم اقای کیم تهیونگ...
کلوسایلارو انداختم زمینو با گریه رفتم تو اتاق خودم...و رفتم رو. تختو همش داشتم گریه میکردم....
ویو. تهیونگ
نشسته بودم زمینو کادو هایی که واسم گرفتع بودو میدیدم خوراکی های مورد علاقمو گرفته بود...اشکم سرازیر شدو زیر لب گفتم..
تهیونگ: من... چیکار کردم؟(گریه)
یه نامه داشت روش نوشته بود..
₱₳Ɽ₮:32
(نکته:لوکاس داره به لونا خیانت میکنه و با لیاست)
ویو ا/ت
بعد خریدن کادو رفتم سمت خونه و رسیدم... درو زدم خدمتکار باز کرد..با لبخند وارد شدم..
ویو تهیونگ
بعد خوردن صبحونه با عصبانیت نشستم رومبل و منتظر ا/ت بودم گفتم شاید بهتر باشه یخورده باهاش کنار بیام و اروم باهاش صحبت کنم که یهو به گوشیم پیام اومد... دیدم یونا دوست دختر قبلیم پیام داده.. و عکس برام فرستاده بعد باز شدن عکسه دیدم عکس ا/تس که یه پسررو. بغل کرده خوب دقت کردم فهمیدم لوکاسه با ا/ت... قشنگ همو بغل کرده بودن ا/ت پشتش به دوربین بود و لوکاس از جلو معلوم بود..
پیام یوناπ
سلام تهیونگ... ببین کی تو این عکسه... هع°
هیچ جوابی بهش ندادم...عصبانی شدم..و هرچی دمه دستم بودو پرت کردم.. و شکستم...یهو دیدم درو زدن خدمتکار باز کردو ا/ت وارد شد... و کلی وسایل دستش. بود... دستش محکم گرفتم خیلی محکم و بردمش طبقه بالا...
ا/ت: آییی تهیونگ دستم درد گرفت...
که وسطای سالن اتاق بودیم که دستشو از دستم. کشید...
ا/ت: معلوم هست چیکار میکنی؟... به خاطر یه بوسی که ندادم؟
بعد گوشیمو دراوردمو عکسرو نشونش دادم...
تهیونگ:ای کاش اون بود.... ولی این عکسه...
ویو ا/ت
عکسرو بهم نشون داد... لونا با دوستپسرش بود...
ا/ت: این چیه اینکه لوناست...
که یکی خوابوند در گوشم که صورتم برگشت... گریم گرفت
تهیونگ: دروغ نگو کثافت....امروز تو لوکاسو بغل کردی...
ا/ت: اون لباسش با من فرق میکنه.. ینی انقد نفهمی؟
نزدیک صورتم شد.. که نفسای داغش از عصبانیت میخورد به صورتم...
تهیونگ: من نفهمم آره؟ شاید یروز دیگه باشع.. شاید چند روز پیش بغلش کرده بودی...
زود گوشیمو دراوردم و بالونا تماس گرفتم... و گذاشتمش رو بلند گو
ا/ت: لونا..
لونا: چیزی شده ا/ت چرا صدات میلرزه؟
ا/ت: فقط. یه کلام بگو... دوستپسرت کیه؟
لونا: معلومه لوکاس همونی که امروز دیدی باهاش دست دادی...
ا/ت: یه عکس برات میفرستم.. تو این کارو با لوکاس کردی؟
لونا: چی میگی؟
بعد فرستادن
ا/ت: آره یانه؟
لونا: آره امروز باهم تو رستوران بودیم یه عکس گرفتیم...
ا/ت: مدل موهات چی؟
لونا: بابا چی میگی؟
ا/ت: مدل موهات چه شکلیه با توام...
لونا: بابا مگه نگفتم شکل تو کردم موهامو...
بعد قطع کردم.. کل گیج میزدم تو حرف زدن چون صدام لرزیده بود...
ا/ت: بیاـ.. بیا دیدی؟ دیدی؟... من... من هیچوقت... به کسی که دوست دارم خیانت نمیکنم اینو بفهم اقای کیم تهیونگ...
کلوسایلارو انداختم زمینو با گریه رفتم تو اتاق خودم...و رفتم رو. تختو همش داشتم گریه میکردم....
ویو. تهیونگ
نشسته بودم زمینو کادو هایی که واسم گرفتع بودو میدیدم خوراکی های مورد علاقمو گرفته بود...اشکم سرازیر شدو زیر لب گفتم..
تهیونگ: من... چیکار کردم؟(گریه)
یه نامه داشت روش نوشته بود..
۱۲.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.