وقتی عاشق مدیرت میشی *۱۹*
صبح شد و یون جی بیدار شد.... دید که کلا شلوارش خونیه.. سریع رو خودش پتو کشید
یون جی:کوک.... کوک
کوک:هممم....هااا
یون جی:میخوام بهت یچیز بگه(خجالت)
کوک: چیه(شکه شدن)
یون جی:آخه خجالت میکشم
کوک:بگو چیزی شده
یون جی:من... پریود شدم(آروم)
کوک:خجالت نداره که من شوهرتم.... برم برات پد بگیرم...
یون جی:با..باش
کوک:پس وایسا برم لباس بپوشم
کوک لباس پوشید و
کوک:برات خوراکی بگیرم
یون جی:آره چیزای ترش و شیرین
کوک:باش چاگیا
و کوک رفت پایین و سوار ماشین شد و
یون جی تیشرت شلوار کوک رو پوشید و رفت پایین مین سومی رو صدا کرد..
یون جی:سومی...تو پد نداری...
سومی:پریود شدی.... منم شدم... پد دارم... بیا بهت بدم
و سومی از کیفش پد در آورد
سومی:بیا اینم پد(آروم)
یون جی:ممنونم
سومی:خب برو دستشویی باش
یون جی باش
و یون جی رفت دستشویی و کارای مربوطه رو انجام داد و رفت و
یون جی:ببخشید مسکن میدی سومی
سومی:اوکی وایسا
و سومی یه مسکن به یون جی داد و خورد
کوک ویو
داشتم دنبال پد میگشتم که به گوشیم پیام اومد... اون دختره سوریا بود... گفته
سوریا:سلام کوکی... امروز میخوایم بریم خرید عروسی.... یادت که هست
گفتم
کوک:بله متاسفانه... خرید اجباری... دیگه پیام نده...
و کوک برای یون جی پد و خوراکی گرفت و رفت خونه..
رفت تو اتاقش و دید یون جی اونجاست
یون جی:ممنونم(آروم)
کوک:بهتری... بیا خوراکی و پد
یون جی: میسی....آره... میگم امروز باید برین خرید عروسی(ناراحت)
کوک:آره ساعت ۳...الان ساعت ۱۲
یون جی:هوممممم.....
کوک:بیا بریم پایین
یون جی:باش
و یون جی رو لبای کوک بوسه گذاشت و رفت پایین
کوک:بیا فیلم ببینیم
یون جی:فیلم عاشقانه
کوک:*خنده* باششش
و رفتن فیلم عاشقان ماه رو دیدن...
داشتن فیلم میدیدن که یون جی خوابش برد
روی شونه ی کوک..... کوک یون جی رو براید استایل بغلش کرد و برد به سمت اتاق....
کوک:من دیگه میرم بیبی گرل
و یه بوسه روی گونه یون جی گذاشت
کوک آماده شد و رفت پایین و دید که یه ماشین جلو دره... سوریا بود... رفت سوار ماشین شد و
کوک:سلام(سرد)
سوریا:سلام
کوک:برو
سوریا:باش... ایش
و سوریا رفت به یه مرکز خرید خیلی معروف و بزرگ..
سوریا:رسیدم عشق...
کوک:هه... جونگ کوک(سرد)
سوریا:باش جونگ کوک
و رفتن ۲ ساعت خرید کردن ...کوک اصلا توجه نمیکرد ... تا اینکه این خرید تموم شد..
کوک:خب منو برسون خونه... سوریا کوک رو رسوند خونه کوک رفت سمتش اتاقش و دید که یون جی به خودش پیچیده ..کوک: وایسا ببرمت دکتر
و کوک یون جی رو برد دکتر و دکتر چندتا قرص داد و گفت که بخوره
یون جی:نمیدونم چرا انقدر حالم بد شد
کوک:الان بهتری...
یون جی:آره... میگم چی خریدین
کوک:من که توجه نمیکردم.. میخواست منو ببره باخودش تو اتاق پرو
یون جی:چیییی.. نرفتی که
کوک:*خنده* نه بابا حسود
یون جی:خب دوست دارم
و بالخره رسیدن خونه و شام خوردن و داشتن میرفتن بخوابن که گوشیه کوک زنگ خورد جواب داد و......
کپی ممنوع
شرط ۱۹ لایک و ۱۲ کامنت
یون جی:کوک.... کوک
کوک:هممم....هااا
یون جی:میخوام بهت یچیز بگه(خجالت)
کوک: چیه(شکه شدن)
یون جی:آخه خجالت میکشم
کوک:بگو چیزی شده
یون جی:من... پریود شدم(آروم)
کوک:خجالت نداره که من شوهرتم.... برم برات پد بگیرم...
یون جی:با..باش
کوک:پس وایسا برم لباس بپوشم
کوک لباس پوشید و
کوک:برات خوراکی بگیرم
یون جی:آره چیزای ترش و شیرین
کوک:باش چاگیا
و کوک رفت پایین و سوار ماشین شد و
یون جی تیشرت شلوار کوک رو پوشید و رفت پایین مین سومی رو صدا کرد..
یون جی:سومی...تو پد نداری...
سومی:پریود شدی.... منم شدم... پد دارم... بیا بهت بدم
و سومی از کیفش پد در آورد
سومی:بیا اینم پد(آروم)
یون جی:ممنونم
سومی:خب برو دستشویی باش
یون جی باش
و یون جی رفت دستشویی و کارای مربوطه رو انجام داد و رفت و
یون جی:ببخشید مسکن میدی سومی
سومی:اوکی وایسا
و سومی یه مسکن به یون جی داد و خورد
کوک ویو
داشتم دنبال پد میگشتم که به گوشیم پیام اومد... اون دختره سوریا بود... گفته
سوریا:سلام کوکی... امروز میخوایم بریم خرید عروسی.... یادت که هست
گفتم
کوک:بله متاسفانه... خرید اجباری... دیگه پیام نده...
و کوک برای یون جی پد و خوراکی گرفت و رفت خونه..
رفت تو اتاقش و دید یون جی اونجاست
یون جی:ممنونم(آروم)
کوک:بهتری... بیا خوراکی و پد
یون جی: میسی....آره... میگم امروز باید برین خرید عروسی(ناراحت)
کوک:آره ساعت ۳...الان ساعت ۱۲
یون جی:هوممممم.....
کوک:بیا بریم پایین
یون جی:باش
و یون جی رو لبای کوک بوسه گذاشت و رفت پایین
کوک:بیا فیلم ببینیم
یون جی:فیلم عاشقانه
کوک:*خنده* باششش
و رفتن فیلم عاشقان ماه رو دیدن...
داشتن فیلم میدیدن که یون جی خوابش برد
روی شونه ی کوک..... کوک یون جی رو براید استایل بغلش کرد و برد به سمت اتاق....
کوک:من دیگه میرم بیبی گرل
و یه بوسه روی گونه یون جی گذاشت
کوک آماده شد و رفت پایین و دید که یه ماشین جلو دره... سوریا بود... رفت سوار ماشین شد و
کوک:سلام(سرد)
سوریا:سلام
کوک:برو
سوریا:باش... ایش
و سوریا رفت به یه مرکز خرید خیلی معروف و بزرگ..
سوریا:رسیدم عشق...
کوک:هه... جونگ کوک(سرد)
سوریا:باش جونگ کوک
و رفتن ۲ ساعت خرید کردن ...کوک اصلا توجه نمیکرد ... تا اینکه این خرید تموم شد..
کوک:خب منو برسون خونه... سوریا کوک رو رسوند خونه کوک رفت سمتش اتاقش و دید که یون جی به خودش پیچیده ..کوک: وایسا ببرمت دکتر
و کوک یون جی رو برد دکتر و دکتر چندتا قرص داد و گفت که بخوره
یون جی:نمیدونم چرا انقدر حالم بد شد
کوک:الان بهتری...
یون جی:آره... میگم چی خریدین
کوک:من که توجه نمیکردم.. میخواست منو ببره باخودش تو اتاق پرو
یون جی:چیییی.. نرفتی که
کوک:*خنده* نه بابا حسود
یون جی:خب دوست دارم
و بالخره رسیدن خونه و شام خوردن و داشتن میرفتن بخوابن که گوشیه کوک زنگ خورد جواب داد و......
کپی ممنوع
شرط ۱۹ لایک و ۱۲ کامنت
۱۹.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.