Part 13
Part 13
سویون: حالت خوبه؟
جیمین: آره خوبم نگران نباش...
تهیونگ: پس یه هو چت شد؟
جیمین: نمیدونم
کوک: ببینم جیمین چرا این جوری شدی؟
جیمین: صداشو شنیدم
جین: صدای کی؟
جیمین: دختره...
نامجون: بازم اون؟
جیمین: آره بازم اون...
سویون: کی؟
یونگی: خوب ماجراش مفصله
سویون:آهان.... اگه میدونید که ادامه ندیم...
جیمین: آره سرم درد میکنه
کارگردان: خیلی خوب بقیش رو یه روز دیگه
جیمین: خسته نباشید
کارگردان: ممنون همچنین
همه از اون مکان رو ترک کردن جز سویون که توی فکر بود که زنگ گوشیش اونو به خودش آورد بازم اون بود...
سویون: باز چیه؟
کای: پس با پارک جیمین قرار میزاری..
سویون: خوب که چی؟
کای: هیچی باهاش به هم بزن
سویون: دوست ندارم به تو چه
کای: ببین...تو مال منی فهمیدی؟ اگه نخوای مال من شی به زور تورو مال خودم میکنم
سویون: ببین من با....
جیمین: فکر کردی همه چی اینجا بی صاحب و ازاده؟
سویون که با تعجب به جیمین نگاه میکرد
کای: ببین اون مال...
جیمین: ببین قبل این که بخوای کاری کنی باید بدونی که من زود تر از تو اونو مال خودم کردم
سویون: از حرف جیمین شوکه شد بهش نگاه کرد چشماش اندازه گردو باز شده بود و لپاش به خواطر حرف جیمین گل انداخته بود چرا جیمین ازش مراقبت میکرد؟ همیشه از دست کای نجاتش میداد؟ چرا اون حرف هارو زد؟...سویون کلی سوال توی ذهنش بود...
.....
ادامه دارد...
سویون: حالت خوبه؟
جیمین: آره خوبم نگران نباش...
تهیونگ: پس یه هو چت شد؟
جیمین: نمیدونم
کوک: ببینم جیمین چرا این جوری شدی؟
جیمین: صداشو شنیدم
جین: صدای کی؟
جیمین: دختره...
نامجون: بازم اون؟
جیمین: آره بازم اون...
سویون: کی؟
یونگی: خوب ماجراش مفصله
سویون:آهان.... اگه میدونید که ادامه ندیم...
جیمین: آره سرم درد میکنه
کارگردان: خیلی خوب بقیش رو یه روز دیگه
جیمین: خسته نباشید
کارگردان: ممنون همچنین
همه از اون مکان رو ترک کردن جز سویون که توی فکر بود که زنگ گوشیش اونو به خودش آورد بازم اون بود...
سویون: باز چیه؟
کای: پس با پارک جیمین قرار میزاری..
سویون: خوب که چی؟
کای: هیچی باهاش به هم بزن
سویون: دوست ندارم به تو چه
کای: ببین...تو مال منی فهمیدی؟ اگه نخوای مال من شی به زور تورو مال خودم میکنم
سویون: ببین من با....
جیمین: فکر کردی همه چی اینجا بی صاحب و ازاده؟
سویون که با تعجب به جیمین نگاه میکرد
کای: ببین اون مال...
جیمین: ببین قبل این که بخوای کاری کنی باید بدونی که من زود تر از تو اونو مال خودم کردم
سویون: از حرف جیمین شوکه شد بهش نگاه کرد چشماش اندازه گردو باز شده بود و لپاش به خواطر حرف جیمین گل انداخته بود چرا جیمین ازش مراقبت میکرد؟ همیشه از دست کای نجاتش میداد؟ چرا اون حرف هارو زد؟...سویون کلی سوال توی ذهنش بود...
.....
ادامه دارد...
۱.۳k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.