7
PART 7
ویو ات
صبح با صدای شلیک گلوله از خواب بیدار شدم یادم نبود کجام و کیم. بلند شدم و سریع رفتم پشت پنجره و بیرون رو دیدم وقتی اونهارو دیدم فهمیم اینجا کجاست ولی من اینجا چیکار میکنم. که یکدفعه در باز شد و اون مرده که فکر کنم اسمش جونگ کوک بود اومد و سریع دستمو گرفت و با خودش برد.اما اون که اسمشو به من نگفت پس من از کجا اسمشو میدونم؟ سوار ماشینم کرد و سریع حرکت کرد و ماشینای دیگه هم دنبالمون میومدن که ماشین عقبیمون ازمون سبقت گرفت و ایستاد که کوک هم وایستاد.من تو ماشین بودم که یکی از اون افرادی که ازمون سبقت گرفتن اومد و در ماشینو باز کرد و دست منو گرفت و پرتم کردن توی ماشین خودشون
یونگی و کوک پیاده شدن و باهم دعوا میکردن
یونگی:دیگه نمیزارم کسی که دوسش دارمو ازم بگیری
کوک:زود باش اتو پس بده وگرنه
یونگی:وگرنه چی؟مثلا میخوای چیکارکنی؟ها؟ مگه بغیر از ادم کشتن کارای دیگه هم بلدی؟
خلاصه دعواشون تموم شد و کوک بلند داد زد:اتتتتتتتتتتتتتت منتظرم بمون سعیی کن عاشقش نشیییییییییی
--------------------------------------------------------------------------------------------------
ماشین شروع به حرکت کرد و وقتی که رسیدیم دیدم یک عمارت خیلی زیبا روبه رومه که اون مرده گفت
یونگی:سلام خوشبختم اسم من مین یونگی هست...امیدوارم که از کاری که کردیم عصبانی نباشی چون این کار برای سلامتی خودته!
+میشه به من بگید چه خبره من میخوام برم خونه(با گریه)
10 لایک
ویو ات
صبح با صدای شلیک گلوله از خواب بیدار شدم یادم نبود کجام و کیم. بلند شدم و سریع رفتم پشت پنجره و بیرون رو دیدم وقتی اونهارو دیدم فهمیم اینجا کجاست ولی من اینجا چیکار میکنم. که یکدفعه در باز شد و اون مرده که فکر کنم اسمش جونگ کوک بود اومد و سریع دستمو گرفت و با خودش برد.اما اون که اسمشو به من نگفت پس من از کجا اسمشو میدونم؟ سوار ماشینم کرد و سریع حرکت کرد و ماشینای دیگه هم دنبالمون میومدن که ماشین عقبیمون ازمون سبقت گرفت و ایستاد که کوک هم وایستاد.من تو ماشین بودم که یکی از اون افرادی که ازمون سبقت گرفتن اومد و در ماشینو باز کرد و دست منو گرفت و پرتم کردن توی ماشین خودشون
یونگی و کوک پیاده شدن و باهم دعوا میکردن
یونگی:دیگه نمیزارم کسی که دوسش دارمو ازم بگیری
کوک:زود باش اتو پس بده وگرنه
یونگی:وگرنه چی؟مثلا میخوای چیکارکنی؟ها؟ مگه بغیر از ادم کشتن کارای دیگه هم بلدی؟
خلاصه دعواشون تموم شد و کوک بلند داد زد:اتتتتتتتتتتتتتت منتظرم بمون سعیی کن عاشقش نشیییییییییی
--------------------------------------------------------------------------------------------------
ماشین شروع به حرکت کرد و وقتی که رسیدیم دیدم یک عمارت خیلی زیبا روبه رومه که اون مرده گفت
یونگی:سلام خوشبختم اسم من مین یونگی هست...امیدوارم که از کاری که کردیم عصبانی نباشی چون این کار برای سلامتی خودته!
+میشه به من بگید چه خبره من میخوام برم خونه(با گریه)
10 لایک
۱.۸k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.