⛓🖇my dady🖇⛓ p.20
( چند ساعت بعد)
ویو ا.ت
بلخره بابام رفت همون طور که روی صندلی پشت
میزم نشسته بودم به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت ۲
شب بود بار ما هم که شبانه روزی بود بزور
خودمو از روی صندلی بلند کردم و به بیت نا گفتم ک بریم تو راه بودیم خیلی خسته شده بودم وقتی رسیدیم ماشین و تو پارکینگ زدم و رفتیم بالا از بیت نا خداحافظی کردم و رفتم جلو در اتاق رمز درو زدم و رفتم تو چراغ ها خاموش بودن رفتم سمت کمد چیزیو نمیدیدم نگاهم و به سمت تخت بردم و یه نور تو صورت جیمین روشن بود وقتی فهمیدم بیداره چراغ و روشن کردم بلند شد رو تخت نشست
جیمین:هوی چرا چراغو روشن کردی؟؟؟
ا.ت:چه فرقی به حال تو داره تو که بیداری ...
جیمین: کور شدم
ا.ت:به من چه
رفتم سمت کمدم و یه شلوارک با یه نیم تنه برداشتم و جیمین که سرش زیر پتو بود شروع کردم لباسم و دراوردم عوض کردم
رفتم دستشوی و کارای لازم و کردم
ببخشید تاخیر داشتم
لایک و کامنت .....
ویو ا.ت
بلخره بابام رفت همون طور که روی صندلی پشت
میزم نشسته بودم به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت ۲
شب بود بار ما هم که شبانه روزی بود بزور
خودمو از روی صندلی بلند کردم و به بیت نا گفتم ک بریم تو راه بودیم خیلی خسته شده بودم وقتی رسیدیم ماشین و تو پارکینگ زدم و رفتیم بالا از بیت نا خداحافظی کردم و رفتم جلو در اتاق رمز درو زدم و رفتم تو چراغ ها خاموش بودن رفتم سمت کمد چیزیو نمیدیدم نگاهم و به سمت تخت بردم و یه نور تو صورت جیمین روشن بود وقتی فهمیدم بیداره چراغ و روشن کردم بلند شد رو تخت نشست
جیمین:هوی چرا چراغو روشن کردی؟؟؟
ا.ت:چه فرقی به حال تو داره تو که بیداری ...
جیمین: کور شدم
ا.ت:به من چه
رفتم سمت کمدم و یه شلوارک با یه نیم تنه برداشتم و جیمین که سرش زیر پتو بود شروع کردم لباسم و دراوردم عوض کردم
رفتم دستشوی و کارای لازم و کردم
ببخشید تاخیر داشتم
لایک و کامنت .....
۱۱.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.