تک پارتی از تهیونگ 🤍 وقتی توی جنگل گم میشی ا/ت
من و دوستام اومدیم جنگل و قراره برای یک هفته اینجا بمونیم...
دوستام هانا~ ، هه جین ، یونا¥ ، دایونگ£ ، تهیونگ_ و می سون× هستن.
(اینم بگم ا/ت دوست دختر تهیونگ)
+می سون ساندویچ ها رو اوردی؟
¥اره ایناهاش
£هانا کجاست
_اونجاست داره وسایل رو میچینه
~اااا/تتتت بیا کمک
+اومدم اومدم
_غذا داره میاد
¥می سون کجاست؟
×من اینجام
+کجا بودی؟
×رفته بودم دستشویی
_جا برای این سینی باز کن بزارم رو میز
~یه لحظه...حالا بزار
در حال خوردن غذا بودیم و با هم حرف میزدیم...
بعد نهار همه رفتن استراحت کنن ولی من نه...خواستم یکم تو جنگل قدم بزنم هندزفری رو گذاشتم تو گوشم و آهنگ گوش میکردم و نسیمی که به صورتم میخورد لذت میبردم تا اینکه...
تهیونگ
بعد نهار همه رفتن تو چادر ها شون استراحت کنن ولی من زیاد اهل خوابیدن و استراحت نیستم و حوصلم سر رفته بود برای همین دنبال ا/ت گشتم چون اون هم مثل من نمیخوابه...
ا/ت
تا اینکه...تا اینکه...
+من گمممم شدمممم(داد بلند)
+شتتت من الان کجام؟
+گوشیمم آنتن نمیده
هوا داشت تقریبا تاریک بود...
تهیونگ
_این دختر کجاست؟
_عام...یونا
¥بله
_ا/ت رو ندیدی؟
¥اره اون طرفا دیدمش ولی نمیدونم دور تر رفته یا همون جاست...
_اها اوک
ا/ت بدبخت
+کسیییی اینجااا نیستتتت؟؟؟؟
+لعنت بهمممم
+خیلی خنگیییی ا/تتتتت
بعد حرفم بوته ای که تقریبا بغلم بود تکون خورد با ترس بهش نگاه کردم و گفتم...
+ک...کسی او...نجاست؟
تهیونگ
دور اطراف رو گشتم ولی ا/ت پیدا نکردم خیلی دور شده...
بعد از چند دقیقه گشتن صداهایی نسبتن بلند میشنیدم...
+کسیییی اینجااا نیستتتت؟؟؟؟
+لعنتتت بهممم
صداش آشنا بود به سمت صدا رفتم که یهو زمین سر و خیس بود
لیز خوردم و به بوته ای خوردم
پاهای کسی رو از پشت بوته دیدم که آروم به عقب میرفت...
ادامه پست بعدی
دوستام هانا~ ، هه جین ، یونا¥ ، دایونگ£ ، تهیونگ_ و می سون× هستن.
(اینم بگم ا/ت دوست دختر تهیونگ)
+می سون ساندویچ ها رو اوردی؟
¥اره ایناهاش
£هانا کجاست
_اونجاست داره وسایل رو میچینه
~اااا/تتتت بیا کمک
+اومدم اومدم
_غذا داره میاد
¥می سون کجاست؟
×من اینجام
+کجا بودی؟
×رفته بودم دستشویی
_جا برای این سینی باز کن بزارم رو میز
~یه لحظه...حالا بزار
در حال خوردن غذا بودیم و با هم حرف میزدیم...
بعد نهار همه رفتن استراحت کنن ولی من نه...خواستم یکم تو جنگل قدم بزنم هندزفری رو گذاشتم تو گوشم و آهنگ گوش میکردم و نسیمی که به صورتم میخورد لذت میبردم تا اینکه...
تهیونگ
بعد نهار همه رفتن تو چادر ها شون استراحت کنن ولی من زیاد اهل خوابیدن و استراحت نیستم و حوصلم سر رفته بود برای همین دنبال ا/ت گشتم چون اون هم مثل من نمیخوابه...
ا/ت
تا اینکه...تا اینکه...
+من گمممم شدمممم(داد بلند)
+شتتت من الان کجام؟
+گوشیمم آنتن نمیده
هوا داشت تقریبا تاریک بود...
تهیونگ
_این دختر کجاست؟
_عام...یونا
¥بله
_ا/ت رو ندیدی؟
¥اره اون طرفا دیدمش ولی نمیدونم دور تر رفته یا همون جاست...
_اها اوک
ا/ت بدبخت
+کسیییی اینجااا نیستتتت؟؟؟؟
+لعنت بهمممم
+خیلی خنگیییی ا/تتتتت
بعد حرفم بوته ای که تقریبا بغلم بود تکون خورد با ترس بهش نگاه کردم و گفتم...
+ک...کسی او...نجاست؟
تهیونگ
دور اطراف رو گشتم ولی ا/ت پیدا نکردم خیلی دور شده...
بعد از چند دقیقه گشتن صداهایی نسبتن بلند میشنیدم...
+کسیییی اینجااا نیستتتت؟؟؟؟
+لعنتتت بهممم
صداش آشنا بود به سمت صدا رفتم که یهو زمین سر و خیس بود
لیز خوردم و به بوته ای خوردم
پاهای کسی رو از پشت بوته دیدم که آروم به عقب میرفت...
ادامه پست بعدی
۱۵.۴k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.