وقتی استف کمپانی و ...p1
وقتی استف کمپانی و ...p1
#هیونجین #استری_کیدز
#تکپارتی #درخواستی
=گفتم که من این رو نمیپوشم اصلا چرا من باید برم؟! فلیکس بره
& ولی خانم کیم شمارو مناسب تر میدونن برای این تبلیغات
=خانم کیم کیه!؟ چرا باید یک خانم برای من تصمیم بگیره؟
& خانم کیم منیجر جدیدتونه ، حالا هم برید برای عکس برداری لطفا.
ارایشگر از هیونجین فاصله گرفت و رفت هیونجین با اخم به فلیکس و لینو نگاه کرد
÷(لینو) هی هیونجین استایلت که حرف نداره چرا نمیخوای بری؟!
_(فلیکس) درسته.،منجیر جدیدمون واقعا خوش سلیقس
لینو سری تکان داد و با حرف فلیکس موافقت کرد
= اه..این خانم کیم کیه که دوتاتونم تحت تاثیر قرار داده؟
فلیکس نگاهی به ساعت مچش انداخت و لبخندی زد
_ الاناست که بیاد، دختر کیوت و خوبیه
=کجا دیدیش؟
_ دیشب اون منو رسوند خوابگاه * چشماشو بست و لبخندی زد* اون واقعا زیباست..
هیونجین چشم غره ای به فلیکس رفت و نگاهشو داد به لینو
= به هرحال من اجازه نمیدم یک خانم یا هرشخص دیگه ای برای من تصمیم بگیره همین
÷ هیونااا*پوزخندی زد* مطمئن باش ببینیش حرفتو پس میگیری
خنده ای کرد و با جدیت لب زد
= لی مین هو شی هوانگ هیونجین رو خوب نشناختی انگار
فلیکس زود یه مشتی به هیونجین زد و لبخندی بر روی لبش شکل گرفت
_سلام خانم کیم* تعظیم کوتاهی کرد*
ات با دیدنش لبخندی زد و به هیونجین و لینو هم نیم نگاهی کرد و برای انها هم لبخندی زد
× نیازی نیست فلیکس *لبخند*
لبخند فلیکس کشیده تر شد ، نگاهی به هیونجین کرد که محو تو شده بود با خودش فکر میکرد که تو فرشته ای یا یک انسان؟ زیادی زیبا بودی مثل ماهِ توی شب میدرخشیدی با هر لبخندی که میزدی پروانه های توی قلبش بیشتر از قبل میخواستن به پرواز در بیاین ، موهای قهوه ای و درخشانت،بلندی موهات لباس هایی که تنت بودند همشون دیوونش میکرد با صدای تو زود به خودش امد و به چشمای زیبات خیره شد
×..اقای هوانگ از استایلتون خوشتون میاد؟
=عا..اره اره..سلیقه خوبی دارین خانمِ..
× کیم ات..* لبخندی زدی*خوشحالم نه دوستش دارین
÷هی ببینم تو..* هیونجین نگاهی به لینو کرد از اون نگاه ترسناکاش که لینو ترجیح دادی چیزی نگه و لبخندی زد * .. خوابگاه میگم بهت!
×مشکلی نباشه عکس برداری رو شروع کنیم
=البته چرا که نه ..
طی اون عکس برداری هیونجین فقط و فقط حواسش به تو بود، همش میخواست تنها گیرت بیاره تا بتونه باهات بیشتر حرف بزنه و خوب بشناستت
"بعد عکاسی"
_خسته نباشی هیونگ
=ممنون
نگاهی به تبلت توی دستت انداختی به لیست کارها نگاه میکردی
×پسرا باید برید شام بخورید و به خوابگاه برید،من میرسونمتون
÷خیلی زحمت میکشی زیاد خودتو خسته نکن ما خودمون میریم ات*لبخند*
لبخندی بخاطر حرفش زدی
× ممنونم مینهو شی ولی وظیفه من همینه،شام کجامیرین ببرمتون
_جاجامگیون بخوریم؟
÷بنظرم خوبه * به هیونجین نگاه کرد که انگار داشت فکر میکرد،لینو دستشو جلو چشم هیون تکون داد و صداش زد* هی تو چی؟
=ها..؟ چی من؟
_ شام جاجامگیون بخوریم؟!
=اره اره..
لبخندی زدی
× *سویچ ماشینتو دادی به دست فلیکس*پس شما دوتا برید سوار ماشین بشید ماهم بیایم
_حله
اون دوتا شما رو تنها گذاشت فرصت خوبی برای هیونجین بود
×اقای هوان..
حرفت با قرار گرفتن صدای هیونجین نصفه موند ، اخمی داشت که باعث تعجبت شد
=میتونی هیونجین هم بهم بگی نیاز نیست باهام رسمی حرف بزنی ات
×...عاا..باشه پس..برو لباساتو بپوش و بیا..بریم
سری تکان داد و به اتاقی که قرار بود لباساشو بپوشه رفت،اما یکمی نگذشت که صدات زد
= ات میتونی بیای کمکم کنی؟
× باشه
درو بازکردی که دیدی نتونسته بلوزش رو دربیاره و یقش به پیرسینگ های گوشش گیر کرده اما استین لباسش بالا بود و سینه هاش و تمام بدنش بیرون بود با دیدن بالا تنش که یکمی برهنه بود زود نگاهتو دادی پایین
#هیونجین #استری_کیدز
#تکپارتی #درخواستی
=گفتم که من این رو نمیپوشم اصلا چرا من باید برم؟! فلیکس بره
& ولی خانم کیم شمارو مناسب تر میدونن برای این تبلیغات
=خانم کیم کیه!؟ چرا باید یک خانم برای من تصمیم بگیره؟
& خانم کیم منیجر جدیدتونه ، حالا هم برید برای عکس برداری لطفا.
ارایشگر از هیونجین فاصله گرفت و رفت هیونجین با اخم به فلیکس و لینو نگاه کرد
÷(لینو) هی هیونجین استایلت که حرف نداره چرا نمیخوای بری؟!
_(فلیکس) درسته.،منجیر جدیدمون واقعا خوش سلیقس
لینو سری تکان داد و با حرف فلیکس موافقت کرد
= اه..این خانم کیم کیه که دوتاتونم تحت تاثیر قرار داده؟
فلیکس نگاهی به ساعت مچش انداخت و لبخندی زد
_ الاناست که بیاد، دختر کیوت و خوبیه
=کجا دیدیش؟
_ دیشب اون منو رسوند خوابگاه * چشماشو بست و لبخندی زد* اون واقعا زیباست..
هیونجین چشم غره ای به فلیکس رفت و نگاهشو داد به لینو
= به هرحال من اجازه نمیدم یک خانم یا هرشخص دیگه ای برای من تصمیم بگیره همین
÷ هیونااا*پوزخندی زد* مطمئن باش ببینیش حرفتو پس میگیری
خنده ای کرد و با جدیت لب زد
= لی مین هو شی هوانگ هیونجین رو خوب نشناختی انگار
فلیکس زود یه مشتی به هیونجین زد و لبخندی بر روی لبش شکل گرفت
_سلام خانم کیم* تعظیم کوتاهی کرد*
ات با دیدنش لبخندی زد و به هیونجین و لینو هم نیم نگاهی کرد و برای انها هم لبخندی زد
× نیازی نیست فلیکس *لبخند*
لبخند فلیکس کشیده تر شد ، نگاهی به هیونجین کرد که محو تو شده بود با خودش فکر میکرد که تو فرشته ای یا یک انسان؟ زیادی زیبا بودی مثل ماهِ توی شب میدرخشیدی با هر لبخندی که میزدی پروانه های توی قلبش بیشتر از قبل میخواستن به پرواز در بیاین ، موهای قهوه ای و درخشانت،بلندی موهات لباس هایی که تنت بودند همشون دیوونش میکرد با صدای تو زود به خودش امد و به چشمای زیبات خیره شد
×..اقای هوانگ از استایلتون خوشتون میاد؟
=عا..اره اره..سلیقه خوبی دارین خانمِ..
× کیم ات..* لبخندی زدی*خوشحالم نه دوستش دارین
÷هی ببینم تو..* هیونجین نگاهی به لینو کرد از اون نگاه ترسناکاش که لینو ترجیح دادی چیزی نگه و لبخندی زد * .. خوابگاه میگم بهت!
×مشکلی نباشه عکس برداری رو شروع کنیم
=البته چرا که نه ..
طی اون عکس برداری هیونجین فقط و فقط حواسش به تو بود، همش میخواست تنها گیرت بیاره تا بتونه باهات بیشتر حرف بزنه و خوب بشناستت
"بعد عکاسی"
_خسته نباشی هیونگ
=ممنون
نگاهی به تبلت توی دستت انداختی به لیست کارها نگاه میکردی
×پسرا باید برید شام بخورید و به خوابگاه برید،من میرسونمتون
÷خیلی زحمت میکشی زیاد خودتو خسته نکن ما خودمون میریم ات*لبخند*
لبخندی بخاطر حرفش زدی
× ممنونم مینهو شی ولی وظیفه من همینه،شام کجامیرین ببرمتون
_جاجامگیون بخوریم؟
÷بنظرم خوبه * به هیونجین نگاه کرد که انگار داشت فکر میکرد،لینو دستشو جلو چشم هیون تکون داد و صداش زد* هی تو چی؟
=ها..؟ چی من؟
_ شام جاجامگیون بخوریم؟!
=اره اره..
لبخندی زدی
× *سویچ ماشینتو دادی به دست فلیکس*پس شما دوتا برید سوار ماشین بشید ماهم بیایم
_حله
اون دوتا شما رو تنها گذاشت فرصت خوبی برای هیونجین بود
×اقای هوان..
حرفت با قرار گرفتن صدای هیونجین نصفه موند ، اخمی داشت که باعث تعجبت شد
=میتونی هیونجین هم بهم بگی نیاز نیست باهام رسمی حرف بزنی ات
×...عاا..باشه پس..برو لباساتو بپوش و بیا..بریم
سری تکان داد و به اتاقی که قرار بود لباساشو بپوشه رفت،اما یکمی نگذشت که صدات زد
= ات میتونی بیای کمکم کنی؟
× باشه
درو بازکردی که دیدی نتونسته بلوزش رو دربیاره و یقش به پیرسینگ های گوشش گیر کرده اما استین لباسش بالا بود و سینه هاش و تمام بدنش بیرون بود با دیدن بالا تنش که یکمی برهنه بود زود نگاهتو دادی پایین
۱۸.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.