لیچا...پارت۱۱
توانا:در اتاق چاعانو زدم.میتونم بیام تو؟
چاعان:اهم بفرما
توانا:لیا رو درک کن حالش گرفته شد
چاعان:من اونو درک میکنم ولی لیا نه درکم میکنه نه باورم میکنه
توانا:خب راجب اون قضیه تو یکم زود به لیا پیشنهاد دادی اخه تازه چند روز همدیگه رو شناختید
چاعان:خ حالا خوب بود اون موقع یکم امید داشتم الان دیگه اونم پرید
توانا: رفتم خونه باهاش حرف میزنم
چاعان:باش ممنون
توانا:خداحافظ
چاعان:میبینمت
توانا:رفتم خونه.لیا جونم سلاام
لیا:سلام
توانا:لیا حرف چاعانو باور کن اون دختره دروغ میگه
لیا:اگه دروغ نگه چی؟
توانا:.....ا...خب
لیا:من برم هوا بخورم
توانا:برو شاید حالت خوب شد
چاعان:اهم بفرما
توانا:لیا رو درک کن حالش گرفته شد
چاعان:من اونو درک میکنم ولی لیا نه درکم میکنه نه باورم میکنه
توانا:خب راجب اون قضیه تو یکم زود به لیا پیشنهاد دادی اخه تازه چند روز همدیگه رو شناختید
چاعان:خ حالا خوب بود اون موقع یکم امید داشتم الان دیگه اونم پرید
توانا: رفتم خونه باهاش حرف میزنم
چاعان:باش ممنون
توانا:خداحافظ
چاعان:میبینمت
توانا:رفتم خونه.لیا جونم سلاام
لیا:سلام
توانا:لیا حرف چاعانو باور کن اون دختره دروغ میگه
لیا:اگه دروغ نگه چی؟
توانا:.....ا...خب
لیا:من برم هوا بخورم
توانا:برو شاید حالت خوب شد
۴۸
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.