فیک کوک (عشق پنهان)
فیک کوک (عشق پنهان)
پارت²¹
از زبان ا.ت:
رفتم عمارت رو با خانم مین مرتب و تزیین کردیم که ساعت ۹ شب شد
نگران جونگکوک شدم گفتم بهش زنگ بزنم گفتم: نه سوپرایزمون خراب میشه
از زبان جونگکوک:
سورا با گریه میگفت: چییی دختر عزیز من توی ۱۷ سالگی ازدواج کرده اونو با شیطانی مثل توو؟؟
گفتم: من و دخترت همو دوست داریم راجب این چی میتونی بگی؟
گفت: دروغ میگی!
گوشیم رو از تو جیبم در آوردم و زنگ زدم به تلفن عمارت که ا.ت برداشت و گفت: جونگکوکا کجایی دلم برات تنگ شده دیگهه
گفتم: چند ساعت دیگه میام عزیزم،خدافظ
گفت: باییی
گریه های سورا مثل ابر بهار شده بود و همونطور ولش کردم به حال خودش و به نگهبان اونجا اشاره کردم و گفتم: حواست بهش باشه گفت: چشم قربان
رسیدم عمارت از پنجره ها معلوم بود که چراغا خاموشه خندیدم و گفتم: مثلا میخوان منو سوپرایز کنن
زنگ رو زدم و همون لحظه صدای رد شدن یه موتوری و صدای شلیک اومد..
اومدم برگردم که حس سوزش خیلی شدیدی توی قفسه سینم حس کردم..دستم رو گذاشتم رو سینم که دیدم دستام خونی شد..صدای شلیک..شلیک به من بوده..!
هنوز تعادلم برقرار بود و میتونستم وایستم..همون لحظه در باز شد و ا.ت با لبخند بزرگش در رو باز کرد ولی وقتی منو دید..
اینم پارت بعد انتظار کشیدید😔✨
راستی بگم حمایتاتون عالیه❤️🩹
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
پارت²¹
از زبان ا.ت:
رفتم عمارت رو با خانم مین مرتب و تزیین کردیم که ساعت ۹ شب شد
نگران جونگکوک شدم گفتم بهش زنگ بزنم گفتم: نه سوپرایزمون خراب میشه
از زبان جونگکوک:
سورا با گریه میگفت: چییی دختر عزیز من توی ۱۷ سالگی ازدواج کرده اونو با شیطانی مثل توو؟؟
گفتم: من و دخترت همو دوست داریم راجب این چی میتونی بگی؟
گفت: دروغ میگی!
گوشیم رو از تو جیبم در آوردم و زنگ زدم به تلفن عمارت که ا.ت برداشت و گفت: جونگکوکا کجایی دلم برات تنگ شده دیگهه
گفتم: چند ساعت دیگه میام عزیزم،خدافظ
گفت: باییی
گریه های سورا مثل ابر بهار شده بود و همونطور ولش کردم به حال خودش و به نگهبان اونجا اشاره کردم و گفتم: حواست بهش باشه گفت: چشم قربان
رسیدم عمارت از پنجره ها معلوم بود که چراغا خاموشه خندیدم و گفتم: مثلا میخوان منو سوپرایز کنن
زنگ رو زدم و همون لحظه صدای رد شدن یه موتوری و صدای شلیک اومد..
اومدم برگردم که حس سوزش خیلی شدیدی توی قفسه سینم حس کردم..دستم رو گذاشتم رو سینم که دیدم دستام خونی شد..صدای شلیک..شلیک به من بوده..!
هنوز تعادلم برقرار بود و میتونستم وایستم..همون لحظه در باز شد و ا.ت با لبخند بزرگش در رو باز کرد ولی وقتی منو دید..
اینم پارت بعد انتظار کشیدید😔✨
راستی بگم حمایتاتون عالیه❤️🩹
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
۶.۴k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.