عشق دردناک پارت 16
یک هفته از اون روز گذشته ومن دو تا مدرک محکم برای بیرون کردن اون زن دارم اون نامه و اون برگه انگلیسی که ازمایش بار*داری سوریون ثابت میکنه میخوام هرچه زود تر این ها رو رو کنم اما منتظر فرصت خوبم ....
اما این چند روز به خاطر حال بد و سرگیجه ها و خو*ن دماغ های گاه و بی گاه خیلی کم از اتاقم بیرون میرم و فقط اجوما ست که برام وعده های غذایی میاره اما خیلی وقت ها دست نخورده بیرون میبره و جونگکوک هم انگار از خدا خواسته کاری باهام نداره و با اون دختر عو*ضی خوشحاله اما قبل اینکه کارش رو عملی کنه باید جونگکوک رو اگاه کنم .....
صدای زنگ گوشیم اومد به طرفش رفتم یه شماره ناشناس
ایکن سبز رو لمس کردم
ا.ت:الو
صدایی نیومد
ا.ت:الو چرا حرفی نمیزنید
این دفعه میتونستم صدای نفس های نامنظم و هق هق فردی که پشت گوشی بو و انگار گریه میکرد رو بشنوم
ا.ت:اگه حرف نمی زنی قطع میکنم
خواستم گوشی زو قطع کنم که صداش رو شنیدم
....:ا.ت صبر کن قطع نکن
اون... اون...صدای میا ست چشمام از اشک تار شد
ا.ت:م....میا
خوشحال با صدای گرفته اش و با هق هق گفت
میا:جانم خواهر کوچولو قربونت برم منو قراموش نکردی
اون بعد دوسال تازه یاد من افتاده بود در حالی که من این دو سال داشتم با خاطر اون زجر میکشیدم اشک هام رو پاک کردم
ا.ت: دیگه به من زنگ نزن
میا: ا.ت خواهش میکنم من.......
حرفش با قطع کردنم نصفه موند اما اون همش زنگ میزد ولی من جوابش رو نمیدادم
خواستم گوشیم رو خواموش کنم که با پیغامی که برام فرستاد خشکم زد و به صفحه گوشی خیره موندم
«ا.ت خواهش میکنم جوابم رو بده من دارم میمیرم »
........جونگکوک
از اون شبی که دوباره با اون دختر خوا*بیدم داره یک هفته ونیم میگذره خیلی وقت بود که کاری باهاش نداشتم به خاطر سوریون که چهار ماه و نیم بود باهاش اشنا شده بودم اونم تو یکی از کلاب ها اما فقط دو بار باهاش خوا*بیدم اونم به خاطر زجر دادن اون دختره با اینکه این همه میزنمش بازم نمیره تو نمیخواد که طلا*قش بدم حتی خودمم دارم تعجب میکنم از اینکه هر دفعه میگه چون دوستم داره ولی من با این حرفش عصبی میشم چون اون خواهر همون میا عو*ضیه که برای ازدواج نکردن باهام فرار کردن ومن خواهرش رو به جاش اوردم تا انتقام اون رو ازش بگیرم با اینکه میدونم اون کاملا بی گناه اما همین که از خون اونه عصبیم میکنه
بعضی وقت ها زیاد میزنمش اما بعدش پشیمون میشم چون بدن ضعیفی داره هر دفعه بیهوش میشه وهمین عصبیم میکنه که نگرانش میشم اما من این حس رو سرکوب میکنم نمیخوام هیچ عشقی بهش بدم چون تنها عشق من میا بود که اونم فرار کرد اما ا.ت....اون خیلی زیباست بهتر بگم بی نقصه وقتی با اون چشمای بزرگ و براقش نگاهم میکنه و یا وقتی بد*ن ظریف و خوش بوش زیرمه که تازه متوجه شدم که باهاش اروم میشم به وجدم میاره و دیر یا زود میخوام از سرم بازش کنم چون نمیخوام حسی بهش پیدا کنم....
.........ا.ت
از اون جمله که برام فرستاده بود فقط اخرش رو متوجه شده بودم و همش داشت تو مغزم تکرار میشد
«دارم میمیرم »
خشکم زده بود و فقط به صفحه گوشی خیره بودم که دوباره زنگ خورد با تا خیر برداشتم که باز صداش تو گوشم پیچید
میا:.....
لایک و کامنت فراموش نشه 💗✨
این پارت2078 نوشته است
شرط پارت بعد اگر فالور ها له 1440 رسید 4پارت میزارم پس برید و پیج و فیک رو به بقیه معرفی کنید😉👍💗✨
اما این چند روز به خاطر حال بد و سرگیجه ها و خو*ن دماغ های گاه و بی گاه خیلی کم از اتاقم بیرون میرم و فقط اجوما ست که برام وعده های غذایی میاره اما خیلی وقت ها دست نخورده بیرون میبره و جونگکوک هم انگار از خدا خواسته کاری باهام نداره و با اون دختر عو*ضی خوشحاله اما قبل اینکه کارش رو عملی کنه باید جونگکوک رو اگاه کنم .....
صدای زنگ گوشیم اومد به طرفش رفتم یه شماره ناشناس
ایکن سبز رو لمس کردم
ا.ت:الو
صدایی نیومد
ا.ت:الو چرا حرفی نمیزنید
این دفعه میتونستم صدای نفس های نامنظم و هق هق فردی که پشت گوشی بو و انگار گریه میکرد رو بشنوم
ا.ت:اگه حرف نمی زنی قطع میکنم
خواستم گوشی زو قطع کنم که صداش رو شنیدم
....:ا.ت صبر کن قطع نکن
اون... اون...صدای میا ست چشمام از اشک تار شد
ا.ت:م....میا
خوشحال با صدای گرفته اش و با هق هق گفت
میا:جانم خواهر کوچولو قربونت برم منو قراموش نکردی
اون بعد دوسال تازه یاد من افتاده بود در حالی که من این دو سال داشتم با خاطر اون زجر میکشیدم اشک هام رو پاک کردم
ا.ت: دیگه به من زنگ نزن
میا: ا.ت خواهش میکنم من.......
حرفش با قطع کردنم نصفه موند اما اون همش زنگ میزد ولی من جوابش رو نمیدادم
خواستم گوشیم رو خواموش کنم که با پیغامی که برام فرستاد خشکم زد و به صفحه گوشی خیره موندم
«ا.ت خواهش میکنم جوابم رو بده من دارم میمیرم »
........جونگکوک
از اون شبی که دوباره با اون دختر خوا*بیدم داره یک هفته ونیم میگذره خیلی وقت بود که کاری باهاش نداشتم به خاطر سوریون که چهار ماه و نیم بود باهاش اشنا شده بودم اونم تو یکی از کلاب ها اما فقط دو بار باهاش خوا*بیدم اونم به خاطر زجر دادن اون دختره با اینکه این همه میزنمش بازم نمیره تو نمیخواد که طلا*قش بدم حتی خودمم دارم تعجب میکنم از اینکه هر دفعه میگه چون دوستم داره ولی من با این حرفش عصبی میشم چون اون خواهر همون میا عو*ضیه که برای ازدواج نکردن باهام فرار کردن ومن خواهرش رو به جاش اوردم تا انتقام اون رو ازش بگیرم با اینکه میدونم اون کاملا بی گناه اما همین که از خون اونه عصبیم میکنه
بعضی وقت ها زیاد میزنمش اما بعدش پشیمون میشم چون بدن ضعیفی داره هر دفعه بیهوش میشه وهمین عصبیم میکنه که نگرانش میشم اما من این حس رو سرکوب میکنم نمیخوام هیچ عشقی بهش بدم چون تنها عشق من میا بود که اونم فرار کرد اما ا.ت....اون خیلی زیباست بهتر بگم بی نقصه وقتی با اون چشمای بزرگ و براقش نگاهم میکنه و یا وقتی بد*ن ظریف و خوش بوش زیرمه که تازه متوجه شدم که باهاش اروم میشم به وجدم میاره و دیر یا زود میخوام از سرم بازش کنم چون نمیخوام حسی بهش پیدا کنم....
.........ا.ت
از اون جمله که برام فرستاده بود فقط اخرش رو متوجه شده بودم و همش داشت تو مغزم تکرار میشد
«دارم میمیرم »
خشکم زده بود و فقط به صفحه گوشی خیره بودم که دوباره زنگ خورد با تا خیر برداشتم که باز صداش تو گوشم پیچید
میا:.....
لایک و کامنت فراموش نشه 💗✨
این پارت2078 نوشته است
شرط پارت بعد اگر فالور ها له 1440 رسید 4پارت میزارم پس برید و پیج و فیک رو به بقیه معرفی کنید😉👍💗✨
۳۳.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.