تک پارتی خیانت
ویو کوک
از سرکار خسته و کوفته تو راه خونه بودم من سه ساله ازدواج کردم زنم خیلی دوسم داره منم اونو خیلی دوست دارم
اما رابطه زناشوییمون زیاد خوب نیست
من یه دوست دختر دارم که اون بیشتر اوقاط نیازمو برطرف میکنه اما بیشتر با کانیا زنم حال میکنم درسته رابطمون کمه اما با اون بیشتر بهم خوش میگذره
گوشیم زنگ خورد یوکی بود دوست دخترم
کوک: الو
یوکی: عشقم کجایی میای طرفم
کوک: باش میام زودی میرم
رفتم پیش یوکی کمی شراب قرمیز خوردم و رفتیم تو اتاق....... لباسامو مرطب کردم موهامو شونه کردم و راهی خونه شدم کانیا زنگ زد
کوک: الو سلام عزیزم
کانیا: سلام کجای (سرد)
کوک: تو راهم
کانیا: چنتا خرید هس تو راه بیار اینان.....
خرید و بردم و رفتم خونه کانیا رو بغل کردم
کانیا: برو دوش بگیر بعد بیا شام بخور
کوک: باش
کوک رفت حموم کرد اومد بیرون موهاشو خشک کرد یه پیراهن و شلوار لش خونگی و خنک پوشید و اومد پایین بم رو بغل کرد (هاپوش) و رفت سر مبز شام جو خیلی سنگینو سکوت بود
نزدیکای تمومی شام بود که کوک سکوت شکست
کوک: هزیزم خیلژ خوشمزه بود این چه گوشتیه اولین باره میخورم
کانیا درحالی که شراب قرمیز میخورد با پوزخند گفت: برات اشنا نیس همیشه ازش میخوردی
کوک: نه جدیده مزش اسم گوشتش چیه
کانیا: فکر کنم اسمش یوکیه
همون لحضه کوک به صرفه افتاد
کوک: عزیزم چی میگی
کانیا: اسم گوشت یوکیه
کوک یه بوی بدی حس کرد زیر میز غذا خوری رو نگاه کرد خون دید اون خونو با چشاش دنبال کرد که جسد یوکی رو دید چند جاش بریده شده بود
کوک: ک ک. ک. کانیا م م من برات توضیح میدم
پایان
از سرکار خسته و کوفته تو راه خونه بودم من سه ساله ازدواج کردم زنم خیلی دوسم داره منم اونو خیلی دوست دارم
اما رابطه زناشوییمون زیاد خوب نیست
من یه دوست دختر دارم که اون بیشتر اوقاط نیازمو برطرف میکنه اما بیشتر با کانیا زنم حال میکنم درسته رابطمون کمه اما با اون بیشتر بهم خوش میگذره
گوشیم زنگ خورد یوکی بود دوست دخترم
کوک: الو
یوکی: عشقم کجایی میای طرفم
کوک: باش میام زودی میرم
رفتم پیش یوکی کمی شراب قرمیز خوردم و رفتیم تو اتاق....... لباسامو مرطب کردم موهامو شونه کردم و راهی خونه شدم کانیا زنگ زد
کوک: الو سلام عزیزم
کانیا: سلام کجای (سرد)
کوک: تو راهم
کانیا: چنتا خرید هس تو راه بیار اینان.....
خرید و بردم و رفتم خونه کانیا رو بغل کردم
کانیا: برو دوش بگیر بعد بیا شام بخور
کوک: باش
کوک رفت حموم کرد اومد بیرون موهاشو خشک کرد یه پیراهن و شلوار لش خونگی و خنک پوشید و اومد پایین بم رو بغل کرد (هاپوش) و رفت سر مبز شام جو خیلی سنگینو سکوت بود
نزدیکای تمومی شام بود که کوک سکوت شکست
کوک: هزیزم خیلژ خوشمزه بود این چه گوشتیه اولین باره میخورم
کانیا درحالی که شراب قرمیز میخورد با پوزخند گفت: برات اشنا نیس همیشه ازش میخوردی
کوک: نه جدیده مزش اسم گوشتش چیه
کانیا: فکر کنم اسمش یوکیه
همون لحضه کوک به صرفه افتاد
کوک: عزیزم چی میگی
کانیا: اسم گوشت یوکیه
کوک یه بوی بدی حس کرد زیر میز غذا خوری رو نگاه کرد خون دید اون خونو با چشاش دنبال کرد که جسد یوکی رو دید چند جاش بریده شده بود
کوک: ک ک. ک. کانیا م م من برات توضیح میدم
پایان
۲۵.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.