زندان عشق...p36
زندان عشق...p36
ا.ت: (نفس عمیق و پاک کردن صورتش)
ا.ت: چشم ارباب...دیگه تکرار نمیشه و برای امشب هم آماده میشم!
جانگ سو: افرین عروسکم...برات آرایشگر گرفتم یک ساعت دیگه میاد
ا.ت: ممنون
پرش زمانی یک ساعت نیم بعد ویو ا.ت:
نشسته بودم تو اتاقم و به فکر زندگیم که تباه شده بودم...به فکر کوک بودم که از دستش دادم...به فکر جیا و ته که خیلی دوسشون دارم بودم...به فکر اون خانم کوچولوی جیا بودم...!!!هاه...زندگی باهام چیکار کردی!....تو فکر خودم بودم که یهو در باز شد و اون آرایشگر اومد...
(علامت ارایشگر:#)
#:سلام خانم لطفا بشینید
ا.ت: سلام...چشم
(شروع کرد به آرایش و حدودا یک ساعت و نیم زمان برد)
#:واو..خانم خیلی زیبا شدید
ا.ت:اوه...ممنونم(لبخند)
#:خب..میتونم برم یا کار دیگه ای هم دارید؟
ا.ت: نه...میتونی بری
(ا.ت کلا آماده بود و منتظر بود که با جانگ سو بره...لباس و آرایشش رو هم میزارم)
جانگ سو: واو...چه عروسکی دارم من!!بیا بریم بیب
ا.ت: هاه...بیب؟(لبخند..تو دلش گفت)
ا.ت: عاو...باشه بریم!(سرد)
(بعد چند مین راه رسیدن و وارد شدن)
ویو ا.ت:
وارد شدیم...واو..چه جای باکلاسی بود!!فکر کنم همه بچه پولدارا میان اینجا و دخترای بدبخت مثل منو مال خودشون میکنن...تو همین فکر بودم که با صدای جانگ سو از فکرام اومدم بیرون...
جانگ سو: عروسکم...بیا اینجا(اشاره به پاهاش)
ا.ت: میشه کنارتون بشینم؟
جانگ سو: دلت تنبیه میخواد؟؟؟؟(عصبی)
ا.ت: ب..ببخشید!(رفت و نشست)
جانگ سو: اوممم...بیب باعث میشی تحر.یک شم(پوزخند)
ا.ت:....م..میشه پاشم
جانگ سو: چند دقیقه پیش جوابتو گرفتی
ویو ا.ت:
تو فکر خودم بودم که چشمم افتاد به میز جلویی...او..اون پسر.....او...اون...
اینم شرط ندارههههه
ا.ت: (نفس عمیق و پاک کردن صورتش)
ا.ت: چشم ارباب...دیگه تکرار نمیشه و برای امشب هم آماده میشم!
جانگ سو: افرین عروسکم...برات آرایشگر گرفتم یک ساعت دیگه میاد
ا.ت: ممنون
پرش زمانی یک ساعت نیم بعد ویو ا.ت:
نشسته بودم تو اتاقم و به فکر زندگیم که تباه شده بودم...به فکر کوک بودم که از دستش دادم...به فکر جیا و ته که خیلی دوسشون دارم بودم...به فکر اون خانم کوچولوی جیا بودم...!!!هاه...زندگی باهام چیکار کردی!....تو فکر خودم بودم که یهو در باز شد و اون آرایشگر اومد...
(علامت ارایشگر:#)
#:سلام خانم لطفا بشینید
ا.ت: سلام...چشم
(شروع کرد به آرایش و حدودا یک ساعت و نیم زمان برد)
#:واو..خانم خیلی زیبا شدید
ا.ت:اوه...ممنونم(لبخند)
#:خب..میتونم برم یا کار دیگه ای هم دارید؟
ا.ت: نه...میتونی بری
(ا.ت کلا آماده بود و منتظر بود که با جانگ سو بره...لباس و آرایشش رو هم میزارم)
جانگ سو: واو...چه عروسکی دارم من!!بیا بریم بیب
ا.ت: هاه...بیب؟(لبخند..تو دلش گفت)
ا.ت: عاو...باشه بریم!(سرد)
(بعد چند مین راه رسیدن و وارد شدن)
ویو ا.ت:
وارد شدیم...واو..چه جای باکلاسی بود!!فکر کنم همه بچه پولدارا میان اینجا و دخترای بدبخت مثل منو مال خودشون میکنن...تو همین فکر بودم که با صدای جانگ سو از فکرام اومدم بیرون...
جانگ سو: عروسکم...بیا اینجا(اشاره به پاهاش)
ا.ت: میشه کنارتون بشینم؟
جانگ سو: دلت تنبیه میخواد؟؟؟؟(عصبی)
ا.ت: ب..ببخشید!(رفت و نشست)
جانگ سو: اوممم...بیب باعث میشی تحر.یک شم(پوزخند)
ا.ت:....م..میشه پاشم
جانگ سو: چند دقیقه پیش جوابتو گرفتی
ویو ا.ت:
تو فکر خودم بودم که چشمم افتاد به میز جلویی...او..اون پسر.....او...اون...
اینم شرط ندارههههه
۳.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳