♡I'm Army♡ ♡پارت ۱♡
مامان: ات
ات: بله مامان
مامان : میگم ات بیا دیر شد
ات: باشه اومدم
بابا: خیلی دلم واست تنگ میشع
ات: منم خیلی دلم واسه ی همتون تنگ میشه
مامان : رسیدی زنگ بزن
ات: باش
۴ ساعت بعد بالاخره رسیدم کره
ات: به مامان و بابا پیام فرستادم که رسیدم و بعدش رفتم کل سئول گشتم و کلی خرید کردم کلی خرید کردم چون یک بلیت واسه ی کنسرت بی تی اس گرفته بودم و فردا میخواستم زیباترین باشم
فردا:
وایی خیلی استرس داشتم برای کنسرت خب سریع رفتم حموم و بعدش آرایش کردم و رفتم ۲ ساعت بالاخره بی تی اس اومد تو. سالن وایی خدا یعنی من واقعا دارم میبینمشون ؟ وایی خدا که یهو یک چیز تیزی رفت تو پهلوم و بعدش چیزی نفهمیدم
ات: بله مامان
مامان : میگم ات بیا دیر شد
ات: باشه اومدم
بابا: خیلی دلم واست تنگ میشع
ات: منم خیلی دلم واسه ی همتون تنگ میشه
مامان : رسیدی زنگ بزن
ات: باش
۴ ساعت بعد بالاخره رسیدم کره
ات: به مامان و بابا پیام فرستادم که رسیدم و بعدش رفتم کل سئول گشتم و کلی خرید کردم کلی خرید کردم چون یک بلیت واسه ی کنسرت بی تی اس گرفته بودم و فردا میخواستم زیباترین باشم
فردا:
وایی خیلی استرس داشتم برای کنسرت خب سریع رفتم حموم و بعدش آرایش کردم و رفتم ۲ ساعت بالاخره بی تی اس اومد تو. سالن وایی خدا یعنی من واقعا دارم میبینمشون ؟ وایی خدا که یهو یک چیز تیزی رفت تو پهلوم و بعدش چیزی نفهمیدم
۲۷.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.