فراموشی!
part ⁴
اون اون پارک جیمین بود!
یاد حرفش افتادم!
'پس خودم به دستت میارم!
ترسیده بهش نگاه میکردم و اشکم گونمو خیس کرده بود!
سرمو پایین انداختم سعی کردم بهش توجه نکنم!
دستشو روی پامگذاشتو فشار میداد!
توان مخالفت نداشتم پس چیزی نگفتم و اونم به کارش ادامه میداد!
نگاهمو به دستش دادمو دستمو کنار دست جیمین گذاشتم.
دستم پیشش خیلی کوچولو بود!
خنده کوتاهی کرد و نگاهشو ب بیرون داد!
بعد از چنددقیقه به عمارت بزرگی رسیدیم!
خفن بود و تم مشکی داشت!
رفتیم داخل و جیمین از ماشین پیاده شد و منم پشت سرش پیاده شدم.
همه بهش احترام میذاشتن خب معلومه مقامش خیلی بزرگ بود!!
سمت اتاقی توی عمارت رفت...
ادامه دارد....
اون اون پارک جیمین بود!
یاد حرفش افتادم!
'پس خودم به دستت میارم!
ترسیده بهش نگاه میکردم و اشکم گونمو خیس کرده بود!
سرمو پایین انداختم سعی کردم بهش توجه نکنم!
دستشو روی پامگذاشتو فشار میداد!
توان مخالفت نداشتم پس چیزی نگفتم و اونم به کارش ادامه میداد!
نگاهمو به دستش دادمو دستمو کنار دست جیمین گذاشتم.
دستم پیشش خیلی کوچولو بود!
خنده کوتاهی کرد و نگاهشو ب بیرون داد!
بعد از چنددقیقه به عمارت بزرگی رسیدیم!
خفن بود و تم مشکی داشت!
رفتیم داخل و جیمین از ماشین پیاده شد و منم پشت سرش پیاده شدم.
همه بهش احترام میذاشتن خب معلومه مقامش خیلی بزرگ بود!!
سمت اتاقی توی عمارت رفت...
ادامه دارد....
۱۷.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.