بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
P11
ا.ت: اوه خیلی ممنونم مستر جئون(کمی خجالت)
تهیونگ: کوک از کی تاحالا آدم فروش شدی!
ا.ت: آدم فروش نیست داره کاری که الان شما باید انجام بدی رو انجام میده!
تهیونگ: "چشم غره"
کوک: خب...نظرتون چیه امروز رو باهم باش...
"یهو شوگا اومد توی مغازه"
شوگا: ا.ت کوچولو! اینجایی دختر؟میخواستم بگم منم باهاتون میام ولی زود رفتید پس دنبالتون اومدم..
ا.ت: سلام پیشی کوچولوی من...باشه پس منتظر باش تا بریم!
کوک: معرفی نمیکنید؟(جدی.کمی عصبی)
ا.ت: عااا..د..درسته....ایشون..
شوگا: سلام آقایون مین یونگی هستم برادر بزرگ تر ا.ت...شوگا صدام کنید!
"ویو کوک"
"نمیدونم چرا ولی وقتی اونطوری حرف زدن ناراحت شدم...فکر کردم دوست پسرشه ولی وقتی گفت "برادر"خیالم راحت شد...اما چرا؟!!"
ا.ت: خب..آقای جئون ادامه بدید
کوک: کوک صدام کن...میخواستم بگم امروز رو باهم بگذرونیم..نظرتون؟
P11
ا.ت: اوه خیلی ممنونم مستر جئون(کمی خجالت)
تهیونگ: کوک از کی تاحالا آدم فروش شدی!
ا.ت: آدم فروش نیست داره کاری که الان شما باید انجام بدی رو انجام میده!
تهیونگ: "چشم غره"
کوک: خب...نظرتون چیه امروز رو باهم باش...
"یهو شوگا اومد توی مغازه"
شوگا: ا.ت کوچولو! اینجایی دختر؟میخواستم بگم منم باهاتون میام ولی زود رفتید پس دنبالتون اومدم..
ا.ت: سلام پیشی کوچولوی من...باشه پس منتظر باش تا بریم!
کوک: معرفی نمیکنید؟(جدی.کمی عصبی)
ا.ت: عااا..د..درسته....ایشون..
شوگا: سلام آقایون مین یونگی هستم برادر بزرگ تر ا.ت...شوگا صدام کنید!
"ویو کوک"
"نمیدونم چرا ولی وقتی اونطوری حرف زدن ناراحت شدم...فکر کردم دوست پسرشه ولی وقتی گفت "برادر"خیالم راحت شد...اما چرا؟!!"
ا.ت: خب..آقای جئون ادامه بدید
کوک: کوک صدام کن...میخواستم بگم امروز رو باهم بگذرونیم..نظرتون؟
۱۶.۸k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.