اگه حالتون بد باشه درخواستی
گوجو:
خیلی وقته ا.ت ناراحته حتی چیزیم نمیگه
میره از بیرون کلی شکلات کاکائو میخره با رز قرمز
میاد اتاقت لبخند ددیانه میزنه
گوجو:بیبی گرل....
ا.ت:گوچو دیروز بهت گفتم ک....نمیخوام
گوجو نزدیک میشه شکلات و گل رو میزراره روی تخت زانو های ا.ت رو میگیره و پاهاشو از هم وا میکنه بعد روش خیمه میزنه و لباشو میبوسه مک های خیلی محکمی هم میزنه
گوجو:الانم نمیگی
ا.ت:ولم کن مردک منحرففف
گوجو:اگه نگی میکنمت
ا.ت:بابا بسه میگم حالا....
گوجو از روت بلند میشهمیشینه کنارت
گوجو:سرپا گوش براتو....
ا.ت:(حالا ی داستانی تعریفکنید)
گوجو بغلت میکنه و سرتو میبوسه
گوجو:بیبی دیگ بخاطر این ناراحت نشی....
سوکونا:
هر روز خنده های فیکشو میبینمدیگ تحملشو ندارم
سوکونا از قلمروش میاد بیرون کمد ایتادوری رو چک میکنه ی پیراهن مشکی و شلوار مشکی برمیداره موهاشو مرتب میکنه جیب ایتادوریو چک میکنه و کلی پول پیدا میکنه بعد میزنه بیرون از خونه میره ی لباس خوشگل میخره و میاد خونه ات در رو میرنه وقتی در رو باز کردی دیدی سوکوناعه بازم اون لبخندو زدی سوکونا سریع اومد
ا.ت:سلا....
سوکونا سریع صورتتو گرفت و بوسید
ا.ت:سوکونا صبر کن
سوکونا:چیه؟
ا.ت:نکن
سوکونا:و چرا؟
ا.ت:....
سوکونا:ا.ت چی شده؟نگو اون گوجوی احمق کاری کرده ک برینم بهش
ا.ت:نه نکرده....
سوکونا:تچکامل بگو
ا.ت:خب ببین...(تعریف ی داستان)
*سوکونا میشینه روی مبل و تورو میکشه بغلش روی پاش و تورو تکیه میده ب سینه اش*
سوکونا:بخواب معلومه بخاطر این ک_شر نخوابیدی دیشب
*بله سوکونا درست میگفت و ا.ت ب دلیل خستگی چشماشو گذاشت روی هم و تو بغل سوکونا خوابید*
نانامی:
سرم خیلی شلوغه از ا.تاصلا خبر ندارم
از زبان ا.ت:
نه برام وقت میزاره
نه زنگ میزنه
نه پیام میده منم دیگه باهاش کاری ندارم
*فردا*
ا.ت داشت تو حیاط تمرین میکرد و خسته بود فکر و خیالات نانامی ولش نمیکرد
که نانامی در رو باز کرد اومد داخل ولی چون ا.ت تو حیاط بود نشنید
نانامی:ا.ت من برگشت___
ا.ت:آره دیگه برو بیرون خوشگذرونی الان بیا ا.ت مت برگشتم؟(🦖)
نانامی:نها.ت سرم شلوغ بو___
ا.ت:فکر میکنی باورت میکنم؟نمیخوام دیگ ببینمت
نانامی ا.ت رو ب دیوار قفل میکنه
نانامی:فکر کردی منم میزارم؟نه کورخوندی ...فکر کردی من بهت خیانت میکنم ؟
ا.ت:از تو بعید نیست
نانامی صورت ا.ت رو میگیره و محکم میبوسه
نانامی:ببین نه من هیچوقت خیانت نیمکنم....بهت قول میدم
ا.ت:خب حالا ولم کن
نانامی:اشتی؟
ا.ت:اشتی✅️
خیلی وقته ا.ت ناراحته حتی چیزیم نمیگه
میره از بیرون کلی شکلات کاکائو میخره با رز قرمز
میاد اتاقت لبخند ددیانه میزنه
گوجو:بیبی گرل....
ا.ت:گوچو دیروز بهت گفتم ک....نمیخوام
گوجو نزدیک میشه شکلات و گل رو میزراره روی تخت زانو های ا.ت رو میگیره و پاهاشو از هم وا میکنه بعد روش خیمه میزنه و لباشو میبوسه مک های خیلی محکمی هم میزنه
گوجو:الانم نمیگی
ا.ت:ولم کن مردک منحرففف
گوجو:اگه نگی میکنمت
ا.ت:بابا بسه میگم حالا....
گوجو از روت بلند میشهمیشینه کنارت
گوجو:سرپا گوش براتو....
ا.ت:(حالا ی داستانی تعریفکنید)
گوجو بغلت میکنه و سرتو میبوسه
گوجو:بیبی دیگ بخاطر این ناراحت نشی....
سوکونا:
هر روز خنده های فیکشو میبینمدیگ تحملشو ندارم
سوکونا از قلمروش میاد بیرون کمد ایتادوری رو چک میکنه ی پیراهن مشکی و شلوار مشکی برمیداره موهاشو مرتب میکنه جیب ایتادوریو چک میکنه و کلی پول پیدا میکنه بعد میزنه بیرون از خونه میره ی لباس خوشگل میخره و میاد خونه ات در رو میرنه وقتی در رو باز کردی دیدی سوکوناعه بازم اون لبخندو زدی سوکونا سریع اومد
ا.ت:سلا....
سوکونا سریع صورتتو گرفت و بوسید
ا.ت:سوکونا صبر کن
سوکونا:چیه؟
ا.ت:نکن
سوکونا:و چرا؟
ا.ت:....
سوکونا:ا.ت چی شده؟نگو اون گوجوی احمق کاری کرده ک برینم بهش
ا.ت:نه نکرده....
سوکونا:تچکامل بگو
ا.ت:خب ببین...(تعریف ی داستان)
*سوکونا میشینه روی مبل و تورو میکشه بغلش روی پاش و تورو تکیه میده ب سینه اش*
سوکونا:بخواب معلومه بخاطر این ک_شر نخوابیدی دیشب
*بله سوکونا درست میگفت و ا.ت ب دلیل خستگی چشماشو گذاشت روی هم و تو بغل سوکونا خوابید*
نانامی:
سرم خیلی شلوغه از ا.تاصلا خبر ندارم
از زبان ا.ت:
نه برام وقت میزاره
نه زنگ میزنه
نه پیام میده منم دیگه باهاش کاری ندارم
*فردا*
ا.ت داشت تو حیاط تمرین میکرد و خسته بود فکر و خیالات نانامی ولش نمیکرد
که نانامی در رو باز کرد اومد داخل ولی چون ا.ت تو حیاط بود نشنید
نانامی:ا.ت من برگشت___
ا.ت:آره دیگه برو بیرون خوشگذرونی الان بیا ا.ت مت برگشتم؟(🦖)
نانامی:نها.ت سرم شلوغ بو___
ا.ت:فکر میکنی باورت میکنم؟نمیخوام دیگ ببینمت
نانامی ا.ت رو ب دیوار قفل میکنه
نانامی:فکر کردی منم میزارم؟نه کورخوندی ...فکر کردی من بهت خیانت میکنم ؟
ا.ت:از تو بعید نیست
نانامی صورت ا.ت رو میگیره و محکم میبوسه
نانامی:ببین نه من هیچوقت خیانت نیمکنم....بهت قول میدم
ا.ت:خب حالا ولم کن
نانامی:اشتی؟
ا.ت:اشتی✅️
۱۸.۵k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.