من قوی تر برگشتم پارت دو
همه ی بادیگارد ها و حتی خدمتکارا با بدن زخمی و خونی رو زمین افتاده بودن . به خودم اومدم و رفتم دنبال پدر و مادرم اما هر چی صداشون کردم دریغ از هیچ جوابی
- مامانننننن باباااااااا کجایننننن
ق...قول میدم دختر خوبی باشم قول میدم درسامو بخونم ، اتاقم و مرتب کنم و کمتر برم تو گوشی فقط ...فقط بگین که زنده هستین خ...خواهش میکنممممم
اما اثری از اونا نبود . یه دفعه صدای در به گوشم خورد سریع یه گوشه قائم شدم . دیدم کلی آدم با تفنگ وارد خونه شدن و دارن همه جا رو میگردن . خدا خدا میکردم پیدام نکنن بعد از اونا یه مرد دیگه وارد شد که انگار رئیسشون بود چون همه بهش احترام میذاشتن یکی از زیردستاش بهش گفت :
# ارباب جک ، نتونستیم اون دختره رو پیدا کنیم اما اگه خیلی خوش شانس باشه بدون پدر و مادرش یه هفته دووم میاره😏
جک: خیلی خب وقت و تلف نکنید بریم ...
و همه خونه رو ترک کردن
با شنیدن این حرف قلبم خورد شد یعنی چی بدون پدر و مادرش نههه امکان نداره یعنی اونا ... اشکی که خیلی وقت بود تو چشمم جمع شده روی گونم لغزید باورم نمیشد همه این اتفاق ها تو روز تولدم بیفته ، چه کادوی قشنگی...🙂💔
خوشتون اومد = لایک
- مامانننننن باباااااااا کجایننننن
ق...قول میدم دختر خوبی باشم قول میدم درسامو بخونم ، اتاقم و مرتب کنم و کمتر برم تو گوشی فقط ...فقط بگین که زنده هستین خ...خواهش میکنممممم
اما اثری از اونا نبود . یه دفعه صدای در به گوشم خورد سریع یه گوشه قائم شدم . دیدم کلی آدم با تفنگ وارد خونه شدن و دارن همه جا رو میگردن . خدا خدا میکردم پیدام نکنن بعد از اونا یه مرد دیگه وارد شد که انگار رئیسشون بود چون همه بهش احترام میذاشتن یکی از زیردستاش بهش گفت :
# ارباب جک ، نتونستیم اون دختره رو پیدا کنیم اما اگه خیلی خوش شانس باشه بدون پدر و مادرش یه هفته دووم میاره😏
جک: خیلی خب وقت و تلف نکنید بریم ...
و همه خونه رو ترک کردن
با شنیدن این حرف قلبم خورد شد یعنی چی بدون پدر و مادرش نههه امکان نداره یعنی اونا ... اشکی که خیلی وقت بود تو چشمم جمع شده روی گونم لغزید باورم نمیشد همه این اتفاق ها تو روز تولدم بیفته ، چه کادوی قشنگی...🙂💔
خوشتون اومد = لایک
۱۲.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.