ادامه ی پارت 11 عشق خون اشامی
_یعنی... یعنی شما... از عشق متنفرید؟
+نه... من از عشق متنفر نیستم. از عاشق شدن متنفرم!
_یعنی اصلا امکان نداره که یه روز عاشق بشی؟
+من نمیدونم آینده قراره چه اتفاقاتی بیوفته ولی مطمئنم کسی پیدا نمیشه که به من عشق واقعی رو بده.
جیمین الان نمیدونست چی بگه. آیا باید بگه من عاشقتم؟ آیا باید بگه من عشق واقعی رو بهت میدم؟ یا باید بگه این حرف ها و طرز فکر ها غلطه؟ کدومش؟ اون موقع جیمین گزینه ای که اصلا وجود نداره رو انتخاب کرد.گزینه ی چهارم، هیچکدام! اون ترجیح داد که سکوت کنه و فقط به الهه ی زیبایی روبروش نگاه کنه
اما بعد از چند ثانیه فکر کردن، به این نتیجه رسید که اگه قبلا شک داشته که عاشق این دختره، الان مطمئن شده!
+نه... من از عشق متنفر نیستم. از عاشق شدن متنفرم!
_یعنی اصلا امکان نداره که یه روز عاشق بشی؟
+من نمیدونم آینده قراره چه اتفاقاتی بیوفته ولی مطمئنم کسی پیدا نمیشه که به من عشق واقعی رو بده.
جیمین الان نمیدونست چی بگه. آیا باید بگه من عاشقتم؟ آیا باید بگه من عشق واقعی رو بهت میدم؟ یا باید بگه این حرف ها و طرز فکر ها غلطه؟ کدومش؟ اون موقع جیمین گزینه ای که اصلا وجود نداره رو انتخاب کرد.گزینه ی چهارم، هیچکدام! اون ترجیح داد که سکوت کنه و فقط به الهه ی زیبایی روبروش نگاه کنه
اما بعد از چند ثانیه فکر کردن، به این نتیجه رسید که اگه قبلا شک داشته که عاشق این دختره، الان مطمئن شده!
۵.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.