"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 47
ویو ا/ت
ا/ت: چرا متوجه نشدم که خیلی وقته عاشقش شدم؟
صورتمو با حوله خشک کردمو اومدم بیرون ی لباس مناسب پوشیدمو رفتم جلوی میز ارایشم نشستم موهامو بافتمو ارایشمو ترمیم کردم از جام بلندش که برن بیرون صدای در اومد...
رفتم جلوی در
درو باز کردم چیزی که میدیدمو باور نمیکردم
جونگکوک بود با اون لباس...لباسی که پنج سال پیش براش انتخاب کرده بودم و خریدتش هرچی هم اصرارش میکردم نیمپوشیدش..اما الان پوشیدتش
باورم نمیشد
تو فکر بودم که با صدای جونگکوک به خودم اومدم..
کوک: ا/ت...چطور شدم؟*لبخند*
ا/ت: بالاخره این لباسو پوشیدی؟*اروم*
کوک: اوهوم
ا/ت: چقد بدی این همه اصرارت کردم نپوشیدی الان پوشیدی*اروم میزد به سینه کوک*
کوک:*خنده*
جونگکوک بهم خندید یعد یدفعه دستامو گرفتو با دقت نگاشون کرد.
کوک: چقد دستات کوچولو ان*خنده*
ا/ت:دستای من کوچولو نیستن دستا تو بزرگن*روشو کرد اونور*
جونگکوک اروم بغلم کرد
کوک: ا/ت یسوال میتونم ازت بپرسم؟
ا/ت: اره بپرس
کوک: چرا به لیا گفتی میخوای بری پیش دوست پسرت و بعدشم جایی کار داریی و زود برمیگردی
با تعجب نگاش کردم
ا/ت: لیا بهت گفته؟
کوک: اره
ا/ت: این بشر چقد دروغ گو
کوک: چرا؟
ا/ت: بخاطر اینکه بهش گفتم...*کامل بهش توضیح داد*
(میدونین زورم میاد بنویسم توضیحشو😂😅)
کوک: پس که اینطور
ا/ت: بله دیدی چقد دروغ گو هست بعد تو هم حتما باور کردی؟
کوک: نه نه نه
ادامه دارد...
پارت 47
ویو ا/ت
ا/ت: چرا متوجه نشدم که خیلی وقته عاشقش شدم؟
صورتمو با حوله خشک کردمو اومدم بیرون ی لباس مناسب پوشیدمو رفتم جلوی میز ارایشم نشستم موهامو بافتمو ارایشمو ترمیم کردم از جام بلندش که برن بیرون صدای در اومد...
رفتم جلوی در
درو باز کردم چیزی که میدیدمو باور نمیکردم
جونگکوک بود با اون لباس...لباسی که پنج سال پیش براش انتخاب کرده بودم و خریدتش هرچی هم اصرارش میکردم نیمپوشیدش..اما الان پوشیدتش
باورم نمیشد
تو فکر بودم که با صدای جونگکوک به خودم اومدم..
کوک: ا/ت...چطور شدم؟*لبخند*
ا/ت: بالاخره این لباسو پوشیدی؟*اروم*
کوک: اوهوم
ا/ت: چقد بدی این همه اصرارت کردم نپوشیدی الان پوشیدی*اروم میزد به سینه کوک*
کوک:*خنده*
جونگکوک بهم خندید یعد یدفعه دستامو گرفتو با دقت نگاشون کرد.
کوک: چقد دستات کوچولو ان*خنده*
ا/ت:دستای من کوچولو نیستن دستا تو بزرگن*روشو کرد اونور*
جونگکوک اروم بغلم کرد
کوک: ا/ت یسوال میتونم ازت بپرسم؟
ا/ت: اره بپرس
کوک: چرا به لیا گفتی میخوای بری پیش دوست پسرت و بعدشم جایی کار داریی و زود برمیگردی
با تعجب نگاش کردم
ا/ت: لیا بهت گفته؟
کوک: اره
ا/ت: این بشر چقد دروغ گو
کوک: چرا؟
ا/ت: بخاطر اینکه بهش گفتم...*کامل بهش توضیح داد*
(میدونین زورم میاد بنویسم توضیحشو😂😅)
کوک: پس که اینطور
ا/ت: بله دیدی چقد دروغ گو هست بعد تو هم حتما باور کردی؟
کوک: نه نه نه
ادامه دارد...
۲۴۹
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.