پارت ۹هفت فرشته ی خطرناک
پارت ۹هفت فرشته ی خطرناک
(نامجون که تقریبا داشت از هوش میرفت و از گردنش داشت خون میرفت )
پسر خون اشام:ببخشید خیلی گشنم بود ولی بهت کمک میکنم که برگردی به حال اولت
(پسر خون اشام دستشو با دندون های نیش خون اشامیش گاز گرف و اورد سمت دهن نامجون و گفت بخورش نامجون خیلی مقاومت کرد که نخور ولی بلاخره خورد و خیلی ناگهانی زخمش ناپدید )
پسر خون اشام :وات؟تو چیکار کردی تو دستتو گاز گرفتی ولی چرا دستت خوب شد چرا گردن من خوب شد؟
پسر خون اشام:خب مزایای خون اشام بودنه دیگه
نامجون:من باورم نمیشه تو باهام چیکار کردی؟
پسر خون اشام هیچی فقط یه ذره تغدیه کردم واقعا گرسنم بود
نامجون:ها؟باز هم موجودات ماورا طبیعی داریم توی زمین
پسر خون اشام:اوهم مگه تو هم ماوراطبیعی؟
نامجون که حالش بد شد و رفت اونطرفتر و خون بالا اورد و پسر خون اشام رفت سمتش و گفت ها تو فکر کنم مالک طبیعت باشی چون که ما ضد طبیعتیم تو بالا اوردی 😏😏
همون موقع جیهوپ و جیمین اومدند و نامجون رو در اون وضعین دیدند و سمتش رفتند
جیهوپ:واح؟چیشده نامجون این پسره کیه؟
نامجون:اون هم ماورا طبیعییه و خون اشامه ضد ما عمل میکنم
جیهوپ :خون اشام؟؟ازت تغذیه کرد؟؟
نامجون:اوهم
جیمین:وایسا اسمت چیه؟
پسر خون اشام :اسمم جونگ کوکه
جیمین:😶😶😶😶
جونگ کوک:چیه چرا اینطوری نگاه میکنی؟؟؟
جیمین:اولا اینکه تو از نامجون تغذیه کردی هنوز هم دهنت خونیه 😐😐😐
جونگ کوک :ببخشید ولی گرسنم بود
(همون موقع تهیونگ اومد و از دیدن جونگ کوک قافلگیر شد )
تهینگ:جونگ کوک تویی چه عجب اومدی به این شهر
نامجون:شما همدیگه رو میشناسید
جونگ کوک:معلومه که میشناسیم مثل برادر بدیم حتی خونه ی تهیونگ زندگی میکردم ولی از این شهر رفتم و الان برگشتم راستی تهیونگ یه توضیحی در مورد این اقایون میدی؟
تهیونگ تمام فقضایارو برای جونگ کوک تعریف کرد و وقتی اخر مهمونی رسید قرار شد جونگ کوک هم بره خونه ی تهیونگ سوار ماشین شدند بعد ۱ ساعت رسیدند خونه و لباس هاشونو عوض کردند نامجون دستشویی بود وقتی از دستشویی برگشت جونگ کوک اونحا بود
جانگ کوک:راستی میخواستم امشب بهت بگم ببخشید که ازت تغذیه کردم
نامجون :هوووم اشکال نداره
جونگ کوک:راستی تهیونگ بهم گفت که بهت بگم که در اتاقش بازه قرار بود امشب اتاق اون بخوابی چون اتاق خودتون جا نبود
نامجون:هوووم ای وای اره یادم رفت
(نامجون رفت در اتاق تهیونگ و با اجازه وارد شد )
(تهیونگ واسه نامجون هم جا گذاشته بود نامجون با خجالت اومد و لبه ی دراز کشید و پتورو انداخت روش )
تهیونگ :خواهشا از من خجالت نکش از این رفتار ها بدم میاد
نامجون:اهان باشه
(نامجون یه ذره راحت تر خوابید و سقف خیره شده بود)
بقیش پارت بعدش
با تشکر از ملیکا
(نامجون که تقریبا داشت از هوش میرفت و از گردنش داشت خون میرفت )
پسر خون اشام:ببخشید خیلی گشنم بود ولی بهت کمک میکنم که برگردی به حال اولت
(پسر خون اشام دستشو با دندون های نیش خون اشامیش گاز گرف و اورد سمت دهن نامجون و گفت بخورش نامجون خیلی مقاومت کرد که نخور ولی بلاخره خورد و خیلی ناگهانی زخمش ناپدید )
پسر خون اشام :وات؟تو چیکار کردی تو دستتو گاز گرفتی ولی چرا دستت خوب شد چرا گردن من خوب شد؟
پسر خون اشام:خب مزایای خون اشام بودنه دیگه
نامجون:من باورم نمیشه تو باهام چیکار کردی؟
پسر خون اشام هیچی فقط یه ذره تغدیه کردم واقعا گرسنم بود
نامجون:ها؟باز هم موجودات ماورا طبیعی داریم توی زمین
پسر خون اشام:اوهم مگه تو هم ماوراطبیعی؟
نامجون که حالش بد شد و رفت اونطرفتر و خون بالا اورد و پسر خون اشام رفت سمتش و گفت ها تو فکر کنم مالک طبیعت باشی چون که ما ضد طبیعتیم تو بالا اوردی 😏😏
همون موقع جیهوپ و جیمین اومدند و نامجون رو در اون وضعین دیدند و سمتش رفتند
جیهوپ:واح؟چیشده نامجون این پسره کیه؟
نامجون:اون هم ماورا طبیعییه و خون اشامه ضد ما عمل میکنم
جیهوپ :خون اشام؟؟ازت تغذیه کرد؟؟
نامجون:اوهم
جیمین:وایسا اسمت چیه؟
پسر خون اشام :اسمم جونگ کوکه
جیمین:😶😶😶😶
جونگ کوک:چیه چرا اینطوری نگاه میکنی؟؟؟
جیمین:اولا اینکه تو از نامجون تغذیه کردی هنوز هم دهنت خونیه 😐😐😐
جونگ کوک :ببخشید ولی گرسنم بود
(همون موقع تهیونگ اومد و از دیدن جونگ کوک قافلگیر شد )
تهینگ:جونگ کوک تویی چه عجب اومدی به این شهر
نامجون:شما همدیگه رو میشناسید
جونگ کوک:معلومه که میشناسیم مثل برادر بدیم حتی خونه ی تهیونگ زندگی میکردم ولی از این شهر رفتم و الان برگشتم راستی تهیونگ یه توضیحی در مورد این اقایون میدی؟
تهیونگ تمام فقضایارو برای جونگ کوک تعریف کرد و وقتی اخر مهمونی رسید قرار شد جونگ کوک هم بره خونه ی تهیونگ سوار ماشین شدند بعد ۱ ساعت رسیدند خونه و لباس هاشونو عوض کردند نامجون دستشویی بود وقتی از دستشویی برگشت جونگ کوک اونحا بود
جانگ کوک:راستی میخواستم امشب بهت بگم ببخشید که ازت تغذیه کردم
نامجون :هوووم اشکال نداره
جونگ کوک:راستی تهیونگ بهم گفت که بهت بگم که در اتاقش بازه قرار بود امشب اتاق اون بخوابی چون اتاق خودتون جا نبود
نامجون:هوووم ای وای اره یادم رفت
(نامجون رفت در اتاق تهیونگ و با اجازه وارد شد )
(تهیونگ واسه نامجون هم جا گذاشته بود نامجون با خجالت اومد و لبه ی دراز کشید و پتورو انداخت روش )
تهیونگ :خواهشا از من خجالت نکش از این رفتار ها بدم میاد
نامجون:اهان باشه
(نامجون یه ذره راحت تر خوابید و سقف خیره شده بود)
بقیش پارت بعدش
با تشکر از ملیکا
۲.۶k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.