شرط پارت بعدی : ۳۰ لایک
Forever ⁰
یک سال بعد :
ات ویو ::
توی این سک سال درسته یه اوقاتی خواب و خوراک ندارم ولی با خودم میجنگم که سرپا وایسم الان برا خودم یه شرکت مد دارم دوتا شعبه هم آمریکا و هم توی سئول
یه دوست مجازی هم دارم که خیلی هوامو داره از ماجرای من و جونگکوک هم میدونه ... من و آقای جئون ( پدر کوک ) در ارتباطم البته از راه دور
شعبه ی آمریکا دست ایشونه ... بکهیون ( دوست مجازی ) دست راست و رفیق پسر رئیسه
آقا جئون درسته موجب جدایی من و جونگکوک شد ولی عینه پدرمه و برام پدری میکنه ...
کوک ویو :
این یک سال عینه رعد و برق گذشت ...
نتونستم فراموشش کنم
هنوزم توی کار مافیام .
گوشیمو برداشتم و با چهره ات روی صفحه ی گوشیم مواجه شدم
که بکهیون با شتاب اومد تو ...
کوک : چتههههه
ب : ببخشید ولی پدرت گفت بیام
کوک : خب ؟
ب : یه جشن ترتیب داده برای همه شعبه های شرکت و برند هامون .
کوک : به من چه !
ب : خب یه جورایی برای تو برگزار شده
کوک : اوکی میتونی بری ..... دیگه برنگرد
ب : ( پوکر )
کوک : امممم راستی داداش
ب : داداش ؟ هروقت یه چی میخوای اینطوری صدام میزنی !!
کوک : خب چیزه ... چیزه شماره ی .. شماره ی ات رو داری ؟
ب : خب ( هول شد ) نه نه ندارم
کوک : باش حالا چرا هول میشی
_ سئول _
ات ویو :
داشتم میرفتم شرکت که آقای جئون بهم زنگ زد
آ.ج : سلام دخترم
ات : سلام
آ.ج : خواستم خودم شخصی دعوتت کنم به جشن شرکت
ات : اوه خیلی ممنون ولی من موقعیت اومدن به آمریکا رو ندارم
آ.ج : هی دختر جان توکه میخوای بیای سر بزنی به شرکت زود تر بیا
ات : چون قول داده بودم رو حرفتون حرف نزنم چشم حتما
آ.ج : جشن هفته ی دیگه پنجشنبه .... میبینمت
ات : همچنین ممنون
_ آمریکا _
کوک ویو :
من شماره ی ات رو داشتم ولی چرا تو گوشیم نیست حتما پاک شده هوف اصن چرا دنبالش میگردم شاید تا الان عاشق شده ههمم
_ گذشته یکسال قبل _
ات ویو :
روزی هست که کوک میخواد بره آمریکا تا صبح نخوابیدم رفتم دم در اتاقش خواب بود
گوشیشو برداشتم و شمارمو پاک کردم ....
_ حال سئول _
ات ویو :
توی دفترم بودم که تهیونگ اومد تو خب تهیونگ پیشم موند خیلی دوست خوبی برامه و سویون داداشم ژاپن موند
ته : چطورییی
ات : سلام چخبرا
ته : شنیدم میخوای بری آمریکا
ات : آره آقای جئون مجبورم کرد
ته : میدونی که کو....
ات : میدونم جونگکوک هم اونجاست ولی من که نمیخوام بهش محل بدم بخاطره خودشه هرکار میکنم
ته : خب درسته
ات : اول هفته میخوام برم شاید یکی رو با خودم ببرم نقش دوست پسرمو بازی کنه
ته : من بیام .....
ات : نمیخوام رابطت با جونگکوک بهم بخوره
ته : باشه
( تلفن ات زنگ خورد )
ب : هی هی اتتت
ات : چیشده
ب : کوک شمارتو میخواست
ات : ندادی که
ب: نه بابا
ات : راستی کِیس مناسب برای نقش بازی کردن داری
ب : چرا که ندارم رفیق خودم آمریکایی اصیل جوون ( اوف )
ات :
یک سال بعد :
ات ویو ::
توی این سک سال درسته یه اوقاتی خواب و خوراک ندارم ولی با خودم میجنگم که سرپا وایسم الان برا خودم یه شرکت مد دارم دوتا شعبه هم آمریکا و هم توی سئول
یه دوست مجازی هم دارم که خیلی هوامو داره از ماجرای من و جونگکوک هم میدونه ... من و آقای جئون ( پدر کوک ) در ارتباطم البته از راه دور
شعبه ی آمریکا دست ایشونه ... بکهیون ( دوست مجازی ) دست راست و رفیق پسر رئیسه
آقا جئون درسته موجب جدایی من و جونگکوک شد ولی عینه پدرمه و برام پدری میکنه ...
کوک ویو :
این یک سال عینه رعد و برق گذشت ...
نتونستم فراموشش کنم
هنوزم توی کار مافیام .
گوشیمو برداشتم و با چهره ات روی صفحه ی گوشیم مواجه شدم
که بکهیون با شتاب اومد تو ...
کوک : چتههههه
ب : ببخشید ولی پدرت گفت بیام
کوک : خب ؟
ب : یه جشن ترتیب داده برای همه شعبه های شرکت و برند هامون .
کوک : به من چه !
ب : خب یه جورایی برای تو برگزار شده
کوک : اوکی میتونی بری ..... دیگه برنگرد
ب : ( پوکر )
کوک : امممم راستی داداش
ب : داداش ؟ هروقت یه چی میخوای اینطوری صدام میزنی !!
کوک : خب چیزه ... چیزه شماره ی .. شماره ی ات رو داری ؟
ب : خب ( هول شد ) نه نه ندارم
کوک : باش حالا چرا هول میشی
_ سئول _
ات ویو :
داشتم میرفتم شرکت که آقای جئون بهم زنگ زد
آ.ج : سلام دخترم
ات : سلام
آ.ج : خواستم خودم شخصی دعوتت کنم به جشن شرکت
ات : اوه خیلی ممنون ولی من موقعیت اومدن به آمریکا رو ندارم
آ.ج : هی دختر جان توکه میخوای بیای سر بزنی به شرکت زود تر بیا
ات : چون قول داده بودم رو حرفتون حرف نزنم چشم حتما
آ.ج : جشن هفته ی دیگه پنجشنبه .... میبینمت
ات : همچنین ممنون
_ آمریکا _
کوک ویو :
من شماره ی ات رو داشتم ولی چرا تو گوشیم نیست حتما پاک شده هوف اصن چرا دنبالش میگردم شاید تا الان عاشق شده ههمم
_ گذشته یکسال قبل _
ات ویو :
روزی هست که کوک میخواد بره آمریکا تا صبح نخوابیدم رفتم دم در اتاقش خواب بود
گوشیشو برداشتم و شمارمو پاک کردم ....
_ حال سئول _
ات ویو :
توی دفترم بودم که تهیونگ اومد تو خب تهیونگ پیشم موند خیلی دوست خوبی برامه و سویون داداشم ژاپن موند
ته : چطورییی
ات : سلام چخبرا
ته : شنیدم میخوای بری آمریکا
ات : آره آقای جئون مجبورم کرد
ته : میدونی که کو....
ات : میدونم جونگکوک هم اونجاست ولی من که نمیخوام بهش محل بدم بخاطره خودشه هرکار میکنم
ته : خب درسته
ات : اول هفته میخوام برم شاید یکی رو با خودم ببرم نقش دوست پسرمو بازی کنه
ته : من بیام .....
ات : نمیخوام رابطت با جونگکوک بهم بخوره
ته : باشه
( تلفن ات زنگ خورد )
ب : هی هی اتتت
ات : چیشده
ب : کوک شمارتو میخواست
ات : ندادی که
ب: نه بابا
ات : راستی کِیس مناسب برای نقش بازی کردن داری
ب : چرا که ندارم رفیق خودم آمریکایی اصیل جوون ( اوف )
ات :
۸.۵k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.