پارت ۴:)
من : میدونی خیلی منحرفی!!
جونگ کوک : من منحرفم نیستم اینارو لازم داشتی
من : باشه باشه اصن تو راست میگی
رفتم بالا تا لباسمو عوض کنم لباسمو درآوردم و اون یکی لباسرو برداشتم دیدم یهو جونگ کوک اومد تو هیچی تنم نداشتم جز لباس زیر
من : یااااا نگاه نکن
کاملا منو دید زود پتویی که اونجا بودو دورم پیچیدم تا جاییم معلوم نباشه
جونگ کوک : اوه ببخشید نمیدونستم داری لباس عوض میکنی
من : خب چیکار داشتییییی
جونگ کوک : فقد میخواستم بگم ناهار بریم بیرون!
من : خب چرا بیرون خودمون ی چیزی درس میکنیم دیه
جونگ کوک : چیز درس حسابی تو یخچال نیس
من : خب باشه تشریف ببرین بیرون من لباسمو بپوشم بریم
جونگ کوک : باشه
لباسمو پوشیدم و رفتم پایین
من : خب بریم
جونگ کوک : بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم و تو راه به جونگ کوک نگا کردم خیلی خوشتیپ بود🤩
جونگ کوک : چیه چرا اون جوری نگا میکنی نکنه دلتو بردم
من : هه تو دل منو ببری عمرا تو خواب ببینی مگه حق ندارم کسی که باهاش تصادف کردم و نگا کنم؟
جونگ کوک : باشه حالا که تو نگام میکنی منم نگات میکنم
من : مگه مسابقه نگا کردنههه!
جونگ کوک : چطو تو نگام کنی من نکنم!
من : باشه نگام کن
رسیدیم رستوران رفتیم نشستیم رو صندلی سفارشو دادیم به گارسون و غذا رو خوردیم
اومدیم بیرون تا خواستم سوار ماشین بشم جونگ کوک گفت
جونگ کوک : بیا قدم بزنیم!
من : یادت رفتم من پام شکستههههههه😐
جونگ کوک : پات حتما تو این چند روز خوب شده
من : از کجا میدونی آقای دکتر
جونگ کوک : چون که پرستار گف
جونگ کوک : تا وسط راه بغلت میکنم بقیه اشو خودت بیا برا پاهاتم خوبه!!
من : بغلم کنییییی؟
جونگ کوک : یه جوری میگی انگار اولین باره که بغلت کردم
من : نمیخوام بغل......
تا اومدم زر بزنم منو بغل کرد
جونگ کوک : محکم منو بگیر
همون کاری که گف رو کردم
تو راه همه داشتن نگامون میکردن
مردم : چقدر به هم پچ پچ میان پچ پچ
همین طوری داشتیم میرفتیم منم داشتم به لبای جونگ کوک نگا میکردم
جونگ کوک : چرا به لبام نگا میکنی میخوای طعمشونو امتحان کنی؟!
من : چییییی نه باو تازه الان وسط راهیم بزارم زمین اومدم پایین و سعی کردم تند تند را برم ولی افتادم
جونگ کوک : چیشدددددد خوبی؟
من : اره خوبم
جونگ کوک : دستتو بده بلند شو
دستمو دادم و بلند شدم رسیدیم خونه
تموم تا پارت بعدی بای😃🌱
جونگ کوک : من منحرفم نیستم اینارو لازم داشتی
من : باشه باشه اصن تو راست میگی
رفتم بالا تا لباسمو عوض کنم لباسمو درآوردم و اون یکی لباسرو برداشتم دیدم یهو جونگ کوک اومد تو هیچی تنم نداشتم جز لباس زیر
من : یااااا نگاه نکن
کاملا منو دید زود پتویی که اونجا بودو دورم پیچیدم تا جاییم معلوم نباشه
جونگ کوک : اوه ببخشید نمیدونستم داری لباس عوض میکنی
من : خب چیکار داشتییییی
جونگ کوک : فقد میخواستم بگم ناهار بریم بیرون!
من : خب چرا بیرون خودمون ی چیزی درس میکنیم دیه
جونگ کوک : چیز درس حسابی تو یخچال نیس
من : خب باشه تشریف ببرین بیرون من لباسمو بپوشم بریم
جونگ کوک : باشه
لباسمو پوشیدم و رفتم پایین
من : خب بریم
جونگ کوک : بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم و تو راه به جونگ کوک نگا کردم خیلی خوشتیپ بود🤩
جونگ کوک : چیه چرا اون جوری نگا میکنی نکنه دلتو بردم
من : هه تو دل منو ببری عمرا تو خواب ببینی مگه حق ندارم کسی که باهاش تصادف کردم و نگا کنم؟
جونگ کوک : باشه حالا که تو نگام میکنی منم نگات میکنم
من : مگه مسابقه نگا کردنههه!
جونگ کوک : چطو تو نگام کنی من نکنم!
من : باشه نگام کن
رسیدیم رستوران رفتیم نشستیم رو صندلی سفارشو دادیم به گارسون و غذا رو خوردیم
اومدیم بیرون تا خواستم سوار ماشین بشم جونگ کوک گفت
جونگ کوک : بیا قدم بزنیم!
من : یادت رفتم من پام شکستههههههه😐
جونگ کوک : پات حتما تو این چند روز خوب شده
من : از کجا میدونی آقای دکتر
جونگ کوک : چون که پرستار گف
جونگ کوک : تا وسط راه بغلت میکنم بقیه اشو خودت بیا برا پاهاتم خوبه!!
من : بغلم کنییییی؟
جونگ کوک : یه جوری میگی انگار اولین باره که بغلت کردم
من : نمیخوام بغل......
تا اومدم زر بزنم منو بغل کرد
جونگ کوک : محکم منو بگیر
همون کاری که گف رو کردم
تو راه همه داشتن نگامون میکردن
مردم : چقدر به هم پچ پچ میان پچ پچ
همین طوری داشتیم میرفتیم منم داشتم به لبای جونگ کوک نگا میکردم
جونگ کوک : چرا به لبام نگا میکنی میخوای طعمشونو امتحان کنی؟!
من : چییییی نه باو تازه الان وسط راهیم بزارم زمین اومدم پایین و سعی کردم تند تند را برم ولی افتادم
جونگ کوک : چیشدددددد خوبی؟
من : اره خوبم
جونگ کوک : دستتو بده بلند شو
دستمو دادم و بلند شدم رسیدیم خونه
تموم تا پارت بعدی بای😃🌱
۱۰۶.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.