پارت ۲۵ : وقتی اومدید ایران..
جین : چطور زنم داره زیر دستگاه جون میده بچم حرکت نمونه بعد این زنه همینجور داره حرف میزنه به خدا اگه اتفاقی واسشون بافته همشو از چشم تو میبنم
تهیونگ : هیونگ اتفاقی واسشون نمیافته
جین عصبانی برگشت سمت تهیونگ : تو تضمین میکنی هان تو تضمین میکنی و برگشت به سمت عمه خانوم و با داد گفت : اگه یه تار مو تز زنم کم بشه اصفهان رو همراه تو آتیش میزنم فهمیدی
عمه خانم با اخم و چشم غره روشو برگردوند و گفت : شیرین شهین پسرا بیاید بریم
و همشون رفتن
خدیجه خانم : ا.ت بچم خدایا رحم کن و زیر لب هی زیر میگفت و دعا میکرد
جین با عصبانیت روی زمین نشسته بود موهاشو چمگ میزد و ا.ت رو صدا میزد
جونگ کوک و علیرضا کنارهم آرون گریه میکردن و آقا ممد رضا داشت تسبیح مینداخت پسرا یه کدوم کز کرده بودن و پرستارا دلشون خیلی به حالشون میسوخت
۳ روز بعد
یه پرستاری تازه اومده بود توی بخش
پرستار: وای اینجا چقدر شلوغه
تهیونگ : هیونگ اتفاقی واسشون نمیافته
جین عصبانی برگشت سمت تهیونگ : تو تضمین میکنی هان تو تضمین میکنی و برگشت به سمت عمه خانوم و با داد گفت : اگه یه تار مو تز زنم کم بشه اصفهان رو همراه تو آتیش میزنم فهمیدی
عمه خانم با اخم و چشم غره روشو برگردوند و گفت : شیرین شهین پسرا بیاید بریم
و همشون رفتن
خدیجه خانم : ا.ت بچم خدایا رحم کن و زیر لب هی زیر میگفت و دعا میکرد
جین با عصبانیت روی زمین نشسته بود موهاشو چمگ میزد و ا.ت رو صدا میزد
جونگ کوک و علیرضا کنارهم آرون گریه میکردن و آقا ممد رضا داشت تسبیح مینداخت پسرا یه کدوم کز کرده بودن و پرستارا دلشون خیلی به حالشون میسوخت
۳ روز بعد
یه پرستاری تازه اومده بود توی بخش
پرستار: وای اینجا چقدر شلوغه
۶.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.