فیک جونگ کوک پارت ۱۷ (معشوقه)

منم آروم رفتم نشستم روی یکی از پاهای جونگ کوک.اونم نفسش حبس شده بود و خجالت همینجور زل زده به جلوش! قیافش خیلی کیوت و بامزه شده بود^-^نزدیک بزنم زیر خنده هی قیافش داشت خنده دار تر میشد لبامو گاز گرفتم که نزنم زیر خنده که یهو جیمین با یه لحن شیطون گفت: ا.ت میدونم از اینکه پیش مکنه خوشتیپ مایی خوش حالی ولی بهتر نیست که لبخندتو قایم کنی!/یهو اخمام رفت توهم و جدی شدم/جیمین:بابا من یه حرفی زدم تو چرا قیافتو اینجور میکنی!/بعد یهو زد زیر خنده و بلند بلند میخندید -_-/ا.ت:الان دقیقا داری به چی میخندی؟!-_-/جیمین:(با خنده)قیافه...خودتو..جونگ کوک رو ندیدی...که داری به من...اینجور میگی!/یهو صورتمو سمت جونگ کوک کردم حس کردم میخواد بترکه! اوا این چشه*-* چند ضربه آروم به سینه جونگ کوک زدم/ا.ت:هی داداش نفس بکش مُردی قیافت کاملا قرمز شده!/جونگ کوک یهو نفسشو داد بیرون و تند تند نفس کشید!خو مجبوری نفستو حبس کنی که الان به نفس نفس بیوفتی*-*/جونگ کوک:من خوبم بابا چیزی نیست/تهیونگ:مطمئنی که حالت خوبه کوک؟ تهیونگ حواسش به ما پرت شده بود که یهو باسرعت از یه دست انداز رد شد!نزدیک با سر بخورم تو شیشه که یهو جونگ کوک دستشو محکم دور کمرم حلقه کرد منم یهو دستمو دور گردنش حلقه کردم و محکم چسبیدم بهش چون کمربند بسته بود محکم سرجاش مونده ولی جیمین و یونگی و هوسوک و نامجون بیچاره اون پشت حسابی له شدن!ولی وقتی به کوک نگاه کردم دیدم با چشمای از حدقه بیرون زده به من زل زده*-*منم وقتی متوجه موقعیت خودم و جونگ کوک شدم سریع ازش جدا شدم و گفتم:ببخشید اصن حواسم نبود! یهو دیدم جونگ داد زد:تهیونگگگ حواست کجاسسسس!/تهیونگ:ببخشید داشتم به تو نگاه میکردم!/جونگ کوک:دیگه به من نگاه نکن!/تهیونگ:باشه کیوتی ^-^/جونگ کوک:به من نگو کیوت وگرنه خودت میدونی چی میشه!/جیمین:جونگ کوکی نظرت چیه دوباره ا.ت رو بغل کنی!/آخه این چه حرفی بود که زد*-* البته معلومه این حرفو برای پایان دادن به بحث جونگ کوک و تهیونگ گفت-_-/جونگ کوک:جیمینی نظرت چیه که بجاش بیام تورو له کنمممم/تهیونگ:هیسسس ا.ت رسیدی اینم خونت!/جونگ کوک:وایسا ببینم تو ادرس خونه ا.ت رو از کجا بلد بودی؟!/تهیونگ:این یه رازه./جونگ کوک:راز بی راز مگه قرار نبود همیشه همچیزو به من بگی!/تهیونگ:پس تو چرا به من نگفتی که دیروز دوباره با اون سویون لعنتی دعوا کردی؟!/جونگ کوک :من با اون کاری نداشتم اونو موقعی دیدم که نزدیک بود باهاش تصادف کنم!/تهیونگ:پس چرا بهم نگفتی من باید از ردیاب گوشیت بفهمم که کجا رفتی یا از کسانی که گذاشتم که مراقبت باشن بشنوم که چیکار میکنیییی!/ا.ت:لطفا بس کنیددد!/ بعد درو باز کردم و از ماشین پیاده شدم و گفتم ببخشید تهیونگ !بعد سریع دویدم رفتم داخل خونه و درو بستم نشستم