p7

ات: وای خدا چی دارم میبینم این این...
یونا عاشقتم چه لباس قشنگیههههههه اگه نبودی چیکار میکردم خیلی خوبه با همین میرم کمپانی

یونا: تو هم داری میری کمپانی منم داشتم میرفتم گفتم سر راه یه سری به تو بزنم

ات: تو داخل کمپانی چیکار داری

یونا: قراره مدیر برنامه تو و گروهت باشم

ات: جدا چه خوب هوامو داشته باش

یونا: تلاشم رو میکنم اما قول نمی دم 😂

ات: باشه 😂

یونا: پس بیا با هم بریم

ات: اکی

یونا: راستی راجع به بیماریت به جیمین گفتی

ات: نه الان زوده دلم نمیخواد ناراحت بشه اخه پدرش هم همین بیماری رو داره

یونا: باشه ولی بالاخره باید بهش بگی
فعلا بهش فکر نکن برو لباست رو عوض کن آرایش یادت نره

ات ویو.

رفتم موهام شونه کردم گوجه ای بستم لباسم رو پوشیدم و حرکت کردیم


جیمین

یه لباس خوب ست با اعضا پوشیدم وسایلم رو جمع کردم که ببرم تو خوابگاه کمپانی و از همون طرف با اعضا بریم پیش پی دی نیم خداحافظی کردم و با اعضا رفتیم کمپانی

تهیونگ: قراره عضو جدید و نامزد داداش جیمین هم زمان با هم ببینیم 😂

جیمین: کوک از همه شیطون تره اگه اذیتش کنی همه شیر موزات رو تو سطل زباله میبینی

کوک: من پسر خوبیم 😐

شوگا: گفتم اتاقشو تو خوابگاه کمپانی آماده کنن

جیمین: ممنون ازت




کامنتا رو بخون و خودت قضاوت کن 👇🏻👇🏻
من ارمی نیستم اما از ارمی ها دفاع کردم