شیطان یا فرشته پارت ۲
__________
مرده: پس همراه من بیا
ا/ت قبول میکنه و مرد از روش بلند میشه و از ماشین پیاده میشه و ا/ت هم پشت سرش راه میفته
مرده: اسمت چیه؟
ا/ت: کیم ا/ت
مرده: منم جیمینم پارک جیمین
من ۲۵۸ سالمه تو چی؟
ا/ت : ۱۵ سالمه
جیمین: پس برای فروش خیلی جوونی ولی کلی قیمتته
ا/ت: چ... چییی(داد)
جیمین: هوش کرم کردی
ا/ت: م..منظورت چیه؟
جیمین: شغل من اینه یه حیون یا آدم رو پیدا میکنم و بیهوششون میکنم روحشون و خونشون رو از بدنش جدا میکنم و به خون آشام ها و کسایی که از روح تغذیه میکنن جسمشون هم به گوشت خوران مثل گرگینه ها میفروشم ولی میدونی اولش هم میخواستم تو رو هم بفروشم ولی نظرم عوض شد
ا/ت: ا..لان.. پدرم ..... زنده است؟
جیمین: آره ولی قراره به زودی بمیره تو هم اگه نمیخوایی سرنوشتت مثل پدرت بشه دیگه حرف نزن
بعد از این حرف جیمین هیچ حرفی بین جیمین و ا/ت زده نشد تا رسیدن به یه عمارت
وقتی وارد شدن جیمین پدر ا/ت رو به یه اتاقی میبره و بعد چندمین اومد بیرون و ا/ت رو به یه اتاق برد
جیمین: از فردا کارهاتو شروع میکنه اجوما قوانین و کارهایی که باید بکنی رو میگه
ا/ت: ب...باشه
وقتی جیمین رفت چند دقیقه بعد یه خانم مسن اومد داخل اجوما بود
اجوما: سلام من اجوما هستم
ا/ت: سلام منم ا/ت هستم
اجوما: خوب ا/ت تو قراره خدمتکار اینجا بشی و قوانین
۱: هیچوقت اسم ارباب رو نمیگی و باید بهش بگی ارباب
۲: هر کاری که میخواست کنه یا کرده حق مخالفت یا اعتراض نداری
۳ : باید هر روز ساعت ۶ صبح بیدار شی و ساعت ۱ هم کارت تموم میشه
۴.........
و همین طوری قوانین رو گفت و دیگه رفت و یه خدمتکار دیگه وارد شد بدون هیچ حرفی لباسی گذاشت رو رفت
دیگه اتفاقی نیفتاد و ا/ت هم خوابید
*پرش زمانی به فردا*
شرط ۱۰ لایک
۱۰ کامنت
مرده: پس همراه من بیا
ا/ت قبول میکنه و مرد از روش بلند میشه و از ماشین پیاده میشه و ا/ت هم پشت سرش راه میفته
مرده: اسمت چیه؟
ا/ت: کیم ا/ت
مرده: منم جیمینم پارک جیمین
من ۲۵۸ سالمه تو چی؟
ا/ت : ۱۵ سالمه
جیمین: پس برای فروش خیلی جوونی ولی کلی قیمتته
ا/ت: چ... چییی(داد)
جیمین: هوش کرم کردی
ا/ت: م..منظورت چیه؟
جیمین: شغل من اینه یه حیون یا آدم رو پیدا میکنم و بیهوششون میکنم روحشون و خونشون رو از بدنش جدا میکنم و به خون آشام ها و کسایی که از روح تغذیه میکنن جسمشون هم به گوشت خوران مثل گرگینه ها میفروشم ولی میدونی اولش هم میخواستم تو رو هم بفروشم ولی نظرم عوض شد
ا/ت: ا..لان.. پدرم ..... زنده است؟
جیمین: آره ولی قراره به زودی بمیره تو هم اگه نمیخوایی سرنوشتت مثل پدرت بشه دیگه حرف نزن
بعد از این حرف جیمین هیچ حرفی بین جیمین و ا/ت زده نشد تا رسیدن به یه عمارت
وقتی وارد شدن جیمین پدر ا/ت رو به یه اتاقی میبره و بعد چندمین اومد بیرون و ا/ت رو به یه اتاق برد
جیمین: از فردا کارهاتو شروع میکنه اجوما قوانین و کارهایی که باید بکنی رو میگه
ا/ت: ب...باشه
وقتی جیمین رفت چند دقیقه بعد یه خانم مسن اومد داخل اجوما بود
اجوما: سلام من اجوما هستم
ا/ت: سلام منم ا/ت هستم
اجوما: خوب ا/ت تو قراره خدمتکار اینجا بشی و قوانین
۱: هیچوقت اسم ارباب رو نمیگی و باید بهش بگی ارباب
۲: هر کاری که میخواست کنه یا کرده حق مخالفت یا اعتراض نداری
۳ : باید هر روز ساعت ۶ صبح بیدار شی و ساعت ۱ هم کارت تموم میشه
۴.........
و همین طوری قوانین رو گفت و دیگه رفت و یه خدمتکار دیگه وارد شد بدون هیچ حرفی لباسی گذاشت رو رفت
دیگه اتفاقی نیفتاد و ا/ت هم خوابید
*پرش زمانی به فردا*
شرط ۱۰ لایک
۱۰ کامنت
۱۳.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.