مروارید عشق پارت ۵۳
همون موقع خودمم بیهوش شدم کنارش (الان هردوشون بیهوشن تویه بیمارستان گائول میره تو کما و....) چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم درد داشتم همون موقع تهیونگ اومد بالا سرم تهیونگ:آهه جونگ کوک بهوش اومدی من:چند وقته بیهدش بودم تهیونگ:یه دو روزی میشه من:تهیونگ گائولم کو تهیونگ:خوب گائول چجوری بگم من:تهیونگ با توام میگم گائول کجاست تهیونگ:جونگ کوک این دو روزی که بیهوش بودی گائول گائول من:بگوووو دیگههههه آههههه نگو نگو که تهیونگ:نه نه ولی من:تهیونگ برای بار آخر میگم بگوووووووو گائولللللل کجاست 😡😠 تهیونگ:باشه باشه فقط نمیخوام شوک وارد شه بهت جونگ کوک تو این دو روز گائول چند دفع ایست قلبی کرد و تشنج حالام گائول رفته رفته تو کما اونم خیلی دیر جونگ کوک گائول بخاطر اون قرصا هم به بدنش آسیب رسونده هم اینجوریش کرد کوک:چ چی گائول الان تو تو تو کماست نه این امکان نداره نه داری دروغ میگی گائول کجاست پس چرا منو نجات دادید هاننننن چراااااا نزاشتید منمممممممم کنارششششش باشمممممممم هانننننننننن نه گائول نه تهیونگ:اون الان الان داره جون میده من:نهههههههههه میخوام ببینمش تهیونگ:اجازه نداری اگه میشد منم میرفتم اونجا نمیشه من:مهم نیست میخواممم ببینمش تهیونگ:متاسفم نمیتونی دیگه حالم دسته خودم نبود فقط میخواستم برم پیشش میخواستم سرممو بکنم از دستم تهیونگ:نه نکن جونگ کوک آروم باش من:ولم کننننننن میخوام برم پیشششش تهیونگ محکم گرفته بودم من:ولمممم کننننن آههههههه😭😭😭😭😭😭 تهیونگ:گفتم آروممممم باششششش من:لعنتی چیکارم داری بزار برم 😠😭😭😭😭😭😭 میخوام برم پیشش گائول قول داده بود پیشم باشه منم به گائول قول دادم 😭😭😭😭😭😭😭 ولم کن تهیونگ الان دنیا رو سرم خراب شده 😭😭😭😭😭 نفسم بالا نمیاد😭😭😭😭😭 آهههه اینننننن همهههههه دکتر اینجاست یکی نبود کمکش کنهههههه فقطططط من مهم بودمممممم 😠😠😠😠😭😭بیمارستان و رو سرشون خراب میکنم اگه اتفاق دیگه ای بیوفته😡😡😠😠😠😠🔪🔪🔪🔪 تهیونگ:آروم باش من:چجوری آروم باشم هاننننن نفسم بالا نمیادددددد باز هم میخواستم سرمو از تو دستم بکشم تهیونگ:فکرررررر میکنییییی گائول با این کارا برمیگرده خوبببب اگه بفهمه تو الان داری چیکار میکنیییی بیشتر حالش بد نمیشه من:ولی من که میتونم برمم پیشششش من بدون گائول یه ثانیه هم نمی تونم زندگی کنم حالام ولم کن تهیونگ:نه آدمنمیشه من:نهههههههه انقدر خودمو زدم گریه کردم (جونگ کوکم نکننزن خودتو😭😭😭😭😭) آخر دکترا اومدن گرفتنم به زور تونستن بهم آرام بخش زدن دیگه آروم شدم و چشمام رفت
۲۵.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.