دو چهرهp2
ویوی ا.ت
با بچه ها رفتیم یه دوش گرفتیم و من اومدم یه آستین حلقه ای که عکس روزنامه روش بود با کتش که شبیه به آستین حلقه ایه بود پوشیدم قرار بود تمی که بپوشیم مشکی سفید یا خالیش باشه سوار ون شدیم و راه افتادیم سمت لوکیشن رسیدیم یه عمارت خوشگل و بزرگی جلومون بود رفتیم درو زدیم که یه خانمه درو واز کرد و گفت:(علامت آجوما&علامت ا.ت+)
+سلام
&سلام دخترم بیا داخل
رفتم داخل و دیدم هفتا پسر رو مبل نشستن که همون موقع به بچه ها گفتم ماسکشون رو در نیارن وقتی اون هفتا پسر نزدیک میشدن گلبرگام ریخت🥀(بچه با ادبه)که.........
ویوی جیمین
امروز قرار بود ترس از شبو ببینیم(منظورش همون دختراس)رفتیم بالا با پسرا دوش گرفتیم و یه لباس شیک پوشیدیم و رفتیم پایین رو مبل نشستیم داشتیم درباره اینکه اونا رو بیهوش کنیم حرف میزدیم و به آجوما گفتیم تو قهوشون خواب آور بریزه اونم با هزار بدبختی و نصیحت قبول کرد چون آجوما این مادرمون بود بهش چیزی نمیگفتیم داشتیم حرف میزدیم که زنگ در خورد متوجه شدیم که اومدن بلند شدیم آجوما درو واز کرد و ما رفتیم سمت در تا خوش آمد بگیم که دیدیم دخترن پشمام ریخت🐑(عه عه این چه حرفیه آخه)که یکیشون یواش یه چیزی گفت که متوجه نشدم یعنی نشدیم رفتیم سمتشون و خوش آمد گفتیم که من گفتم:(علامت جیمین_)
_راحت باشین ماسکتون رو در بیارین که......
ویوی یونا
جیمین گفت که ماسکمون رو در بیاریم منم که گرمم بود سریع درآوردم که با شونه ی محکم ا.ت که به بازوم زد برخورد کردم که گفت:(علامت یونا∆)
+رفتیم خونه میکشمت(اروم)
∆چرا؟!(آروم)
جوابی ازش نشنیدم که یه دفعه نامجون گفت:(علامت نامجون¶)
¶شما گروه black cat هستید
که ا.ت گفت........
ویوی ا.ت
نامجون گفت که شما گروه black cat هستید که من گفتم بله از قیافه پسرا معلوم بود شکّه شدن که.......(الان تو دلتون میگید که و مرض😅)
شرطا
۶لایک❣️
۵کامنت💌
دو فالو📲
عکس لباس دخترا هم پست بعد
بایی
لیدی/مستر
با بچه ها رفتیم یه دوش گرفتیم و من اومدم یه آستین حلقه ای که عکس روزنامه روش بود با کتش که شبیه به آستین حلقه ایه بود پوشیدم قرار بود تمی که بپوشیم مشکی سفید یا خالیش باشه سوار ون شدیم و راه افتادیم سمت لوکیشن رسیدیم یه عمارت خوشگل و بزرگی جلومون بود رفتیم درو زدیم که یه خانمه درو واز کرد و گفت:(علامت آجوما&علامت ا.ت+)
+سلام
&سلام دخترم بیا داخل
رفتم داخل و دیدم هفتا پسر رو مبل نشستن که همون موقع به بچه ها گفتم ماسکشون رو در نیارن وقتی اون هفتا پسر نزدیک میشدن گلبرگام ریخت🥀(بچه با ادبه)که.........
ویوی جیمین
امروز قرار بود ترس از شبو ببینیم(منظورش همون دختراس)رفتیم بالا با پسرا دوش گرفتیم و یه لباس شیک پوشیدیم و رفتیم پایین رو مبل نشستیم داشتیم درباره اینکه اونا رو بیهوش کنیم حرف میزدیم و به آجوما گفتیم تو قهوشون خواب آور بریزه اونم با هزار بدبختی و نصیحت قبول کرد چون آجوما این مادرمون بود بهش چیزی نمیگفتیم داشتیم حرف میزدیم که زنگ در خورد متوجه شدیم که اومدن بلند شدیم آجوما درو واز کرد و ما رفتیم سمت در تا خوش آمد بگیم که دیدیم دخترن پشمام ریخت🐑(عه عه این چه حرفیه آخه)که یکیشون یواش یه چیزی گفت که متوجه نشدم یعنی نشدیم رفتیم سمتشون و خوش آمد گفتیم که من گفتم:(علامت جیمین_)
_راحت باشین ماسکتون رو در بیارین که......
ویوی یونا
جیمین گفت که ماسکمون رو در بیاریم منم که گرمم بود سریع درآوردم که با شونه ی محکم ا.ت که به بازوم زد برخورد کردم که گفت:(علامت یونا∆)
+رفتیم خونه میکشمت(اروم)
∆چرا؟!(آروم)
جوابی ازش نشنیدم که یه دفعه نامجون گفت:(علامت نامجون¶)
¶شما گروه black cat هستید
که ا.ت گفت........
ویوی ا.ت
نامجون گفت که شما گروه black cat هستید که من گفتم بله از قیافه پسرا معلوم بود شکّه شدن که.......(الان تو دلتون میگید که و مرض😅)
شرطا
۶لایک❣️
۵کامنت💌
دو فالو📲
عکس لباس دخترا هم پست بعد
بایی
لیدی/مستر
۱۲.۰k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.