تپش قلب پارت ۷۵
بعد از بوسیدن هم دیگه صورتامونو فاصله دادیم کوک:چرا انقدر تو خوشمزه ای(حالا که تو فیک جدید خوشمزگیو نشونت دادم میفهمی😏😂😂😂😂) دوباره لبامو بوسید این دفع آروم از تو بغلش اومدم بیرون دستمو گرفت کوک:دیدی هیچی نبود من:اوهوم کوک:خوب بریم بخوابیم من:باشه بریم دستمو کشید برد تو اتاق جونگ کوک در و بست و خوابیدیم
دو ماه بعد
همینجوری تو خونه راه میرفتم به طور عجیبی معده درد داشتم جونگ کوک اومد پیشم کوک:نفسم خوبی چرا قیافت انقدر توهمه من:جونگ کوک از صبح معدم درد میکنه کوک:چیزی خوردی من:نمی تونم بخورم حالم بد میشه کوک:چرا به من نگفتی من:اصلا هواسم نبود کوک:الان هنوز حالت بده من:آره( د لعنتی حامله ای دیگه😐😂😂😂) کوک:هیچی نخوردی من:هیچی کوک:خوب اینجوری بدتر میشه که من:میخوام بخورم نمی تونم کوک:هوفف خیله خوب میخوای اصلا بریم دکتر من:نه خوب میشم کوک:خوب اگه چیزیت شد چی من:هیچیم نمیشه نترس کوک:خیله خوب الان برو بشین واینستا من:باشه نگفتم صبح چهار بار بالا آوردم گفتم ببینم چمه فکرم به جاهای خوب رفت من:نکن من صبر کن باید مطمئن شم برای خرید خون رو بهونه کردم و زدم بیرون پیاده رفتم چیزایی که لازم داشتمو خریدم یه سری چیز میزم خریدم رفتم خونه هوام سرد بود رفتم خونه در و باز کرد کوک:کجا رفته بودی من:بیرون کوک:آهان چیزایی که خریده بودم و بردم آشپز خونه لباسمو در آوردم رفتم دسشویی خودم از خودم تست حاملگی گرفتم بعد چند دقیقه نگاه کردم مثبت من:ی ی ی ی ی یعنی من حاملم خوابه آره خوابه بزار بشگون بگیرم خودمو یدونه محکم خودمو بشگون گرفتم نه خواب نیستم باید به جونگ کوک بگم از تو دسشویی رفتم بیرون کوک:عزیزم خوبی من:آره خوبم جونگ کوک میخوام یه چیزی بگم کوک:بگو هوممم چی پشتت قایم کردی من:هیچی کوک:یورا منو گول نزن بگو چیه من:باشه میگم میگم نشونش دادم من:من حاملم خندید کوک:چ چ چی من:گفتم که من حاملم اینم جوابش مثبت کوک:یورا این یه خوابه نه این یه خوابه من:نه خواب نیست این واقعیه اگه خواب بود منم باید خواب باشم ولی نیست واقعیه جونگ کوک ما بلخره داریم مامان و بابا میشیم کوک:یورا دارم دیوونه میشم الان تو حامله ای من:آرهههههه اومد گرفت بغلم کرد رو هوا چرخوندم کوک:یورااااا خیلی دوست دارم من:منم همینطور بسه جونگ کوک سرم گیج میره گذاشتم رو زمین گرفت لبامو پشت سر هم بوسید ۲۰ بار بوسید قشنگ کامل صورتمو بوسید همون موقع محکملباشو گذاشت رو لبام و لبامو بوسید منم همراهیش کردم دستمو دور گردنش حلقه کردم دستمو رو موهاش میکشیدم که جدا شد کوک:آی دارم روانی میشم
دو ماه بعد
همینجوری تو خونه راه میرفتم به طور عجیبی معده درد داشتم جونگ کوک اومد پیشم کوک:نفسم خوبی چرا قیافت انقدر توهمه من:جونگ کوک از صبح معدم درد میکنه کوک:چیزی خوردی من:نمی تونم بخورم حالم بد میشه کوک:چرا به من نگفتی من:اصلا هواسم نبود کوک:الان هنوز حالت بده من:آره( د لعنتی حامله ای دیگه😐😂😂😂) کوک:هیچی نخوردی من:هیچی کوک:خوب اینجوری بدتر میشه که من:میخوام بخورم نمی تونم کوک:هوفف خیله خوب میخوای اصلا بریم دکتر من:نه خوب میشم کوک:خوب اگه چیزیت شد چی من:هیچیم نمیشه نترس کوک:خیله خوب الان برو بشین واینستا من:باشه نگفتم صبح چهار بار بالا آوردم گفتم ببینم چمه فکرم به جاهای خوب رفت من:نکن من صبر کن باید مطمئن شم برای خرید خون رو بهونه کردم و زدم بیرون پیاده رفتم چیزایی که لازم داشتمو خریدم یه سری چیز میزم خریدم رفتم خونه هوام سرد بود رفتم خونه در و باز کرد کوک:کجا رفته بودی من:بیرون کوک:آهان چیزایی که خریده بودم و بردم آشپز خونه لباسمو در آوردم رفتم دسشویی خودم از خودم تست حاملگی گرفتم بعد چند دقیقه نگاه کردم مثبت من:ی ی ی ی ی یعنی من حاملم خوابه آره خوابه بزار بشگون بگیرم خودمو یدونه محکم خودمو بشگون گرفتم نه خواب نیستم باید به جونگ کوک بگم از تو دسشویی رفتم بیرون کوک:عزیزم خوبی من:آره خوبم جونگ کوک میخوام یه چیزی بگم کوک:بگو هوممم چی پشتت قایم کردی من:هیچی کوک:یورا منو گول نزن بگو چیه من:باشه میگم میگم نشونش دادم من:من حاملم خندید کوک:چ چ چی من:گفتم که من حاملم اینم جوابش مثبت کوک:یورا این یه خوابه نه این یه خوابه من:نه خواب نیست این واقعیه اگه خواب بود منم باید خواب باشم ولی نیست واقعیه جونگ کوک ما بلخره داریم مامان و بابا میشیم کوک:یورا دارم دیوونه میشم الان تو حامله ای من:آرهههههه اومد گرفت بغلم کرد رو هوا چرخوندم کوک:یورااااا خیلی دوست دارم من:منم همینطور بسه جونگ کوک سرم گیج میره گذاشتم رو زمین گرفت لبامو پشت سر هم بوسید ۲۰ بار بوسید قشنگ کامل صورتمو بوسید همون موقع محکملباشو گذاشت رو لبام و لبامو بوسید منم همراهیش کردم دستمو دور گردنش حلقه کردم دستمو رو موهاش میکشیدم که جدا شد کوک:آی دارم روانی میشم
۱۵.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.