ادامه P1
ادامه P1
_اوه سلام خانم پارک
ارا:سلام آقای چوی
با من...کاری داشتید؟؟
_بله...شما هنوز با فضای اینجا آشنا نشدید درسته؟
چند نفر در زدن
_چه به موقع
بچه ها بیاید تو
۲ نفر وارد شدن
×+سلام
_سلام
خب خانم پارک اینا خانم های جونگ و کیم هستن
امیدوارم دوستای خوبی با هم بشید
بچه ها مدرسه رو به خانم پارک نشون بدید
سه تاشون از دفتر خارج شدن
جیوون:وای تو دانش اموز جدیدی؟خیلی خوشکلی...
اها راستی من کیم جیوون هستم
از اشناییت خوشبختم
تیام:منم جونگ تیام هستم
ارا:منم پارک ارا هستم
خوشبختم(خجالت)
تیام:منم منم منمممممم(بپر بپر)
جیوون:یااا آروم باش
بیا بریم مدرسه رو بهت نشون بدیم
چند روز گذشت
حالا دیگه کاملا با هم دوست شده بودن
ارا هم به فضای مدرسه جدید عادت کرده بود
ولی اون دختر آروم و درونگرایی بود
نویسنده ویو
اون خواهر پارک جیمین بود
برند دیور...درسته..
اونا همسن بودن
بالاخره از دلنشگاه اومد
ارا:هوففففففف خستمممم(یکم بلند)
جیمین:ارایا اومدی؟
ارا:هوم؟خونه ای؟
رفت و کیفش رو روی صندلی گذاشت و رفت نزدیک برادرش
ارا:سلام
جیمین:سلام..خسته نباشی
ارا:ممنونم
چرا خونه ای؟
جیمین:تازه اومدیم اینجا مثلا...باید مراقبت باشم
هم مراقب تو هم خونه
اجوما هم پس فردا میرسه
ارا:اها..من میرم دوش بگیرم
جیمین:زود بیا غذا آمادست
ارا:اوهوم
جیوون ویو
هوفف...ساعت ۳
باید برم سر کار
نویسنده ویو
تو یه فروشگاه کار میکرد
آماده شد و حرکت کرد
ساعت تقریبا ۸ و نیم شب بود
که کسی وارد فروشگاه شد
ته راهروی فروشگاه ایستاده بود
پسر وارد مغازه شد
دختر سمتش رفت و از پشت بهش برخورد کرد
چیز افتاد زمین
جیوون:اوه متاسفم
هر دو خم شده بودند
نامجون:نه..من معذرت...(ارتباط چشمی)
نامجون سرشو تند تند تک تک داد و حرفشو کامل کرد
نامی:من معذرت میخوام
جیوون:مشکلی نیست...چیزی لازم دارید؟
نامی:من..من با آقای لی کار دارم
جیوون:اها..بالا هستن..
نامی:ممنون..با اجازه
ورود پر افتخار نامی😂😂
نظر؟؟
_اوه سلام خانم پارک
ارا:سلام آقای چوی
با من...کاری داشتید؟؟
_بله...شما هنوز با فضای اینجا آشنا نشدید درسته؟
چند نفر در زدن
_چه به موقع
بچه ها بیاید تو
۲ نفر وارد شدن
×+سلام
_سلام
خب خانم پارک اینا خانم های جونگ و کیم هستن
امیدوارم دوستای خوبی با هم بشید
بچه ها مدرسه رو به خانم پارک نشون بدید
سه تاشون از دفتر خارج شدن
جیوون:وای تو دانش اموز جدیدی؟خیلی خوشکلی...
اها راستی من کیم جیوون هستم
از اشناییت خوشبختم
تیام:منم جونگ تیام هستم
ارا:منم پارک ارا هستم
خوشبختم(خجالت)
تیام:منم منم منمممممم(بپر بپر)
جیوون:یااا آروم باش
بیا بریم مدرسه رو بهت نشون بدیم
چند روز گذشت
حالا دیگه کاملا با هم دوست شده بودن
ارا هم به فضای مدرسه جدید عادت کرده بود
ولی اون دختر آروم و درونگرایی بود
نویسنده ویو
اون خواهر پارک جیمین بود
برند دیور...درسته..
اونا همسن بودن
بالاخره از دلنشگاه اومد
ارا:هوففففففف خستمممم(یکم بلند)
جیمین:ارایا اومدی؟
ارا:هوم؟خونه ای؟
رفت و کیفش رو روی صندلی گذاشت و رفت نزدیک برادرش
ارا:سلام
جیمین:سلام..خسته نباشی
ارا:ممنونم
چرا خونه ای؟
جیمین:تازه اومدیم اینجا مثلا...باید مراقبت باشم
هم مراقب تو هم خونه
اجوما هم پس فردا میرسه
ارا:اها..من میرم دوش بگیرم
جیمین:زود بیا غذا آمادست
ارا:اوهوم
جیوون ویو
هوفف...ساعت ۳
باید برم سر کار
نویسنده ویو
تو یه فروشگاه کار میکرد
آماده شد و حرکت کرد
ساعت تقریبا ۸ و نیم شب بود
که کسی وارد فروشگاه شد
ته راهروی فروشگاه ایستاده بود
پسر وارد مغازه شد
دختر سمتش رفت و از پشت بهش برخورد کرد
چیز افتاد زمین
جیوون:اوه متاسفم
هر دو خم شده بودند
نامجون:نه..من معذرت...(ارتباط چشمی)
نامجون سرشو تند تند تک تک داد و حرفشو کامل کرد
نامی:من معذرت میخوام
جیوون:مشکلی نیست...چیزی لازم دارید؟
نامی:من..من با آقای لی کار دارم
جیوون:اها..بالا هستن..
نامی:ممنون..با اجازه
ورود پر افتخار نامی😂😂
نظر؟؟
۵.۴k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.