اوه مای شامپاین🍷💜
𝖕𝖆𝖗𝖙¹⁵
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
جیمین: نه من نمیزارم(با کمی داد)
جین:یعنی چی جیمین؟ ممکنه حافظش دیگه برنگرده یا اگه برگشت بعدا دوباره فراموشی میگیره، با این کار حافظه ی جینا تقویت میشه
جینا دست جیمینو گرفت و گفت: جیمین من مشکلی ندارم تازه میتونیم کسی که اینکارو کرد بگیریم(راستی یادم رفت بگم جیمین بعدا همه چیزو برای جینا تعریف کرد)
جیمین مکس کرد، رد به جین کرد و گفت: اتفاقی براش نمیافته که؟
جین: نگران چیزی نباش
جین جینا رو بی هوش کرد و دونه دونه سوزن هارو توی سرش گذاشت
جیمین به سختی تحمل میکرد
خالهی جیمین رفت و کتاب انجیلش رو آوورد
کتابو باز کرد و بالای سر جینا نشست
شروع کرد به خوندن که چشاش سفید شد
جین و جیمین شروع کردن به گاز گرفتن جینا که یدفعه چشمای خاله ی جیمین قرمز شد
نور سیاهی به بدن جینا رفت
صدای خاله ی جیمین کلفت و ترسناک شد
بدن جینا داغ شده بود و جین و جیمین
دندونهاشون رو از گردن جینا جدا کردن
#:همه ی انسان ها به زودی خواهند مرد(باهمون صدا)
لامپ ها شکستن جین و جیمین سعی کردن خالهشون رو بیدار کنن
# : فراموش نکنین.. همه ی شما به زودی به دست من میمیرید
خاله بیدار شد
جین: خاله حالت خوبه؟
خالهشون به جیمین و جین با ترس نگاه کرد و گفت: شیطان...
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
جیمین: نه من نمیزارم(با کمی داد)
جین:یعنی چی جیمین؟ ممکنه حافظش دیگه برنگرده یا اگه برگشت بعدا دوباره فراموشی میگیره، با این کار حافظه ی جینا تقویت میشه
جینا دست جیمینو گرفت و گفت: جیمین من مشکلی ندارم تازه میتونیم کسی که اینکارو کرد بگیریم(راستی یادم رفت بگم جیمین بعدا همه چیزو برای جینا تعریف کرد)
جیمین مکس کرد، رد به جین کرد و گفت: اتفاقی براش نمیافته که؟
جین: نگران چیزی نباش
جین جینا رو بی هوش کرد و دونه دونه سوزن هارو توی سرش گذاشت
جیمین به سختی تحمل میکرد
خالهی جیمین رفت و کتاب انجیلش رو آوورد
کتابو باز کرد و بالای سر جینا نشست
شروع کرد به خوندن که چشاش سفید شد
جین و جیمین شروع کردن به گاز گرفتن جینا که یدفعه چشمای خاله ی جیمین قرمز شد
نور سیاهی به بدن جینا رفت
صدای خاله ی جیمین کلفت و ترسناک شد
بدن جینا داغ شده بود و جین و جیمین
دندونهاشون رو از گردن جینا جدا کردن
#:همه ی انسان ها به زودی خواهند مرد(باهمون صدا)
لامپ ها شکستن جین و جیمین سعی کردن خالهشون رو بیدار کنن
# : فراموش نکنین.. همه ی شما به زودی به دست من میمیرید
خاله بیدار شد
جین: خاله حالت خوبه؟
خالهشون به جیمین و جین با ترس نگاه کرد و گفت: شیطان...
۳.۱k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.