آهنگ قلب من 🎼 ●Part 11●
بعد از یک ربع رسیدیم خونه نابی و باهاش تا بالا رفتم اون رمز در رو زد و رفت تو و به من نگاه کرد
نابی: نمیای تو؟
شوگا: نه دیگه برم خونه
نابی: میشه نری آخه چیزی من میترسم؟
شوگا: آخه چیزه..
نابی یاد چیزی افتاد و پرید تو حرف شوگا
نابی: آه یادم نبود دوست دخترت تنهاست ببخشید برو پیش به اندازه کافی بخاطر من اونو تنها گذاشتی خدا حافظ و ازت ممنونم
شوگا: اینطور نی..
و بعد از این حرفش فورا در رو بست و نزاشت شوگا چیزی بگه
شوگا: من فقط میخواستم بگم ممکنه خودت معذب بشی نه اون چیزی که تو فکر میکنی
شوگا کمی مکث کرد و رفت سمت خونه خودش
(نابی)
نابی همونجور لباسش رو در میآورد با خودش حرف میزد
نابی: دختره ی خر خب معلومه اون عشقشو تنها نمیزاره بخاطر تو که هیچ جایگاهی نداری تو زندگیش احمق
نابی لباسشو با لباس راحتی عوض کرد و بعد از انجام روتینش روی تختش دراز کشید اون هنوز احساس امنیت نداشت از جاش بلند و پرده کلفت اتاقش رو کشید و رفت تمام در و پنجره هارو قفل کرد و رفت روی تختش دراز کشید و سعی کرد بخوابه ولی نمیتونست و از این پهلو به اون پهلو هی میچرخید ، ساعت ۳ نصف شب بود و نابی هنوز خوابش نبرده بود و داشت به در و دیوار نگاه میکرد که صدایی شنید و ترسیده سر جاش نشست
نابی: یا خدا
نابی دوباره اون صدارو شنید و ایندفعه از ترس گریش گرفت و نمیدونست باید چیکار کنه تنها چیزی که به ذهنش رسید کمک خواستن از شوگا بود اون سریع شمارشو گرفت و شوگا بعد از ده تا بوق بالاخره جواب داد
شوگا: کیه این وقت شب؟(با عصبانیت و صدای خواب الود)
نابی: ش..ش.شوگا(با ترس و گریه)
شوگا: نابی چیشده؟ چرا گریه میکنی؟
نابی: شوگا من یه صدایی میشنوم خیلی ترسناکه من میترسم
شوگا: حتما توهم زدی
نابی: توهم نیست من بیداره بیدارم
شوگا: خیلی خب آروم باش من الان میام اونجا فقط رمز درت چیه؟
نابی: ۷۸۳۵۰۹۱۳۶
شوگا: یا خدا برام اسمسش کن
نابی: باشه فقط زود بیا تورو خدا
شوگا: باشه آروم باش گریه نکن من زود میام
کپی ممنوع ❌
نابی: نمیای تو؟
شوگا: نه دیگه برم خونه
نابی: میشه نری آخه چیزی من میترسم؟
شوگا: آخه چیزه..
نابی یاد چیزی افتاد و پرید تو حرف شوگا
نابی: آه یادم نبود دوست دخترت تنهاست ببخشید برو پیش به اندازه کافی بخاطر من اونو تنها گذاشتی خدا حافظ و ازت ممنونم
شوگا: اینطور نی..
و بعد از این حرفش فورا در رو بست و نزاشت شوگا چیزی بگه
شوگا: من فقط میخواستم بگم ممکنه خودت معذب بشی نه اون چیزی که تو فکر میکنی
شوگا کمی مکث کرد و رفت سمت خونه خودش
(نابی)
نابی همونجور لباسش رو در میآورد با خودش حرف میزد
نابی: دختره ی خر خب معلومه اون عشقشو تنها نمیزاره بخاطر تو که هیچ جایگاهی نداری تو زندگیش احمق
نابی لباسشو با لباس راحتی عوض کرد و بعد از انجام روتینش روی تختش دراز کشید اون هنوز احساس امنیت نداشت از جاش بلند و پرده کلفت اتاقش رو کشید و رفت تمام در و پنجره هارو قفل کرد و رفت روی تختش دراز کشید و سعی کرد بخوابه ولی نمیتونست و از این پهلو به اون پهلو هی میچرخید ، ساعت ۳ نصف شب بود و نابی هنوز خوابش نبرده بود و داشت به در و دیوار نگاه میکرد که صدایی شنید و ترسیده سر جاش نشست
نابی: یا خدا
نابی دوباره اون صدارو شنید و ایندفعه از ترس گریش گرفت و نمیدونست باید چیکار کنه تنها چیزی که به ذهنش رسید کمک خواستن از شوگا بود اون سریع شمارشو گرفت و شوگا بعد از ده تا بوق بالاخره جواب داد
شوگا: کیه این وقت شب؟(با عصبانیت و صدای خواب الود)
نابی: ش..ش.شوگا(با ترس و گریه)
شوگا: نابی چیشده؟ چرا گریه میکنی؟
نابی: شوگا من یه صدایی میشنوم خیلی ترسناکه من میترسم
شوگا: حتما توهم زدی
نابی: توهم نیست من بیداره بیدارم
شوگا: خیلی خب آروم باش من الان میام اونجا فقط رمز درت چیه؟
نابی: ۷۸۳۵۰۹۱۳۶
شوگا: یا خدا برام اسمسش کن
نابی: باشه فقط زود بیا تورو خدا
شوگا: باشه آروم باش گریه نکن من زود میام
کپی ممنوع ❌
۵۵.۷k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.