𝙥.55 𝙍𝙤𝙨𝙖𝙡𝙞𝙣𝙚
+رائل...
روکردم سمتش
+اصلا بهش حسی نداشتی؟
پوزخند زدم
_اگه داشتم الان اینجا نبودم
+پس چرا اون روز داشتی گریه میکردی؟
_کدوم روز؟
+همون روز توی مزون لباس
سرمو انداختم پایین...
_فقط دلم برای خودم سوخت
+چرا؟
_چون کسی واقعا از ته دلش دوسم نداشت
سرمو گذاشتم رو شونش و دستمو گرفت
+من تا روزی که خون توی رگام جرسان داشته باشه دوست دارم
سرمو بالا آوردم و بالبخند نگاش کردم
_منم دوست دارماا...
با لبخند روی موهامو بوسید
+برو حاضر شو
_چرا...کجا میخوایم بریم؟
+یه جایی میریم دیگه برو حاضر شو...
باذوق از جام پاشدم و رفتم تو اتاقم
صداشو شنیدم
+مثل اونروز لباس نپوشیااا...
خندیدم
_لباس گرم میپوشم...اینجا خیلی سرده..
صدای خندشو شنیدم
از توی کمد یه پیرهن زرشکی دکمه دار گشاد که جنسش کبریتی بود بیرون کشیدم و یه شلوار گشاد جینم پام کردم و لبه پیرهنمو کردم تو شلوارم و رفتم جلوی آینه و موهامو کج ریختم رو صورتم و بعد از زدن یه رژ لب مخملی قرمز یکم عطر زدم به موهام و مچ دستم و یه کیف و کفش سفید ورداشتم و رفتم بیرون و منتظر موندم کوک حاضر شه
_چیشد من حاضرمااا..
در اتاقش باز شد و اومد بیرون..
دستمو روی قلبم گزاشتم اون هم با دیدنم خشکش زده بود..یه تیشرت مشکی جذب تنش کرده بود و یه پیرهن آبی چهار خونه انداخته بود روی شونش با یه شلوار اسپرت جین..موهاشم ریخته بود رو صورتش..
+این همه خوشگلی واسه چیه؟
_تو بگو...اینهمه خوشتیپی واسه چیه هان؟
به خودش نگاه کرد
+من اندازه تو به خودم نرسیدم..
رفتم سمتش و دستشو گرفتم
_بریم دیگهه
انگشتشو کشید رو لبم و رژ لبمو پاک کرد
_چرا پاکش میکنی؟
+حالا یکم بهتر شد.
دستشو کشیدم
_میرم دوباره میزنم...
بازمو گرفت و منو کشید سمت خودش
+با من لج نکن...حالام راه بیفت بریم..
و دستم و گرفت دنبال خودش کشوند...حسود...
سوار شدیم و راه افتاد
+کی برگردیم کره؟یسری کار کوچیک دارم باید انجامشون بدم بعدش دیگه شرکت نمیرم
_چرا نمیری؟
+چون میخوام با تو وقت بگذرونم
_این دلیل نمیشه کارتو ول کنی
+این همه مدت سر کار رفتم..الان تو مهم تری کار اهمیتی نداره...
_هردومون باهم.. هم کار هم من..
لبخند زد
+فقط تو...
انگار قند تو دلم آب کردن... نتونستم لبخندمو پنهون کنم.. دستمو بردم سمت پخش ماشین و روشن کردم یهو آهنگ 𝘼𝙨𝙩𝙧𝙤𝙣𝙖𝙪𝙩 از 𝙟𝙞𝙣 پخش شد. .. کوک صداشو بیشتر کرد و شروع کرد آروم باهاش خوندن و همش برمیگشت منو نگاه میکرد وقتی به قسمت اوجش رسید دوتایی با صدای بلند شروع کردیم به خوندن وقتی که تموم شد صدای هردومون گرفته بود اینقدر داد زدیم...
کوک با خنده گفت:
+دیگه نیازه باهم یه آلبوم بدیم بیرون..
صدامو کلفت کردم:
+رئیس کمپانی 𝙗𝙡𝙪𝙚 𝙢𝙤𝙤𝙣 اولین آلبوم موزیک خودش را منتشر کرد
زد زیر خنده...
+اولین کنسرتمون کجا باشه؟...
یکم فکر کردم
_آمریکا خوبه آقا جئون؟
+آره دختراشم خوشگلن...
محکم زدم به بازوش
+دستت سنگینه هاا!
_آره تازه ناخونامم بلنده
+بله میدونگ..آثارش رو پشتم هست..
سرمو انداختم پایین
_خیلی بدی...
زد زیر خنده
+خب خجالت بسه..رسیدیم...
سرمو بالا آوردم دیدم جلویه رستوران بزرگ وایستاده بود... پیاده شد و اومد در سمت منو باز کرد و دستمو گرفت پیاده شم
_عجب بالاخره یاد گرفتی...
+بلد بودم..موقعیتش نبود..
و دستمو گرفت و رفتیم داخل رستوران...وای چقد بزرگ بود...پشت یه میز دو نفره نشستیم..
+اینجا قبلا رستوران پدرم بود
جا خوردم
_واقعا؟!
+آره...وقتی فوت کرد واگذارش کردم به سر آشپزش...
_کوک...
بهم زل زد
_تا الان چیزی از خونوادت برام نگفتی
+واقعا دوست داری بدونی؟
سرمو تکون دادم
_میخوام بدونم
+مادرم منو وقتی به دنیا اومدم ول کرد و داداشمو با خودش برد
_چرا همچین کاری کرد؟
+چون با پدرم مشکل داشت..وقتی جدا شدن مادرم یونجون رو با خودش برد و منم پیش پدرم موندم...
مکث کرد...
+پدرم وقتی ۱۸ سالم بود فوت کرد...
منم رفتم تو کار قمار.. داشتم از دست میرفتم ولی وقتی ۲۳ سالم بود.. تو رو دیدم و همون روز قمار رو کنار گزاشتم...
با لبخند نگاهم کرد
با بودنت توی خونم هرروز یه تیکه از بهشت رو بهم میدادی..
با بغض گفتم:
_پس چرا انقد منو اذیت میکردی؟ همش خودتو دور میکردی ازم
+چون من لیاقت تو رو نداشتم... تویه فرشته کامل بودی...من چی؟ یه قمار باز که شب و روز مست بود...
دستشو گرفتم
_الان همو داریم
دستشو کشید رو صورتم
+دیگه هیچوقت گریه نکن..حتی نمیخوام بغض کنی..
لبخند زدم
_دیگه قرار نیست از هم جداشیم نه؟
+چی باعث شد یهویی این سوالو بپرسی؟
_نمیدونم من هنوز باورم نشده
+من مال توعم.. تو عم مال منی...
و لپامو با دستاش فشار داد
روکردم سمتش
+اصلا بهش حسی نداشتی؟
پوزخند زدم
_اگه داشتم الان اینجا نبودم
+پس چرا اون روز داشتی گریه میکردی؟
_کدوم روز؟
+همون روز توی مزون لباس
سرمو انداختم پایین...
_فقط دلم برای خودم سوخت
+چرا؟
_چون کسی واقعا از ته دلش دوسم نداشت
سرمو گذاشتم رو شونش و دستمو گرفت
+من تا روزی که خون توی رگام جرسان داشته باشه دوست دارم
سرمو بالا آوردم و بالبخند نگاش کردم
_منم دوست دارماا...
با لبخند روی موهامو بوسید
+برو حاضر شو
_چرا...کجا میخوایم بریم؟
+یه جایی میریم دیگه برو حاضر شو...
باذوق از جام پاشدم و رفتم تو اتاقم
صداشو شنیدم
+مثل اونروز لباس نپوشیااا...
خندیدم
_لباس گرم میپوشم...اینجا خیلی سرده..
صدای خندشو شنیدم
از توی کمد یه پیرهن زرشکی دکمه دار گشاد که جنسش کبریتی بود بیرون کشیدم و یه شلوار گشاد جینم پام کردم و لبه پیرهنمو کردم تو شلوارم و رفتم جلوی آینه و موهامو کج ریختم رو صورتم و بعد از زدن یه رژ لب مخملی قرمز یکم عطر زدم به موهام و مچ دستم و یه کیف و کفش سفید ورداشتم و رفتم بیرون و منتظر موندم کوک حاضر شه
_چیشد من حاضرمااا..
در اتاقش باز شد و اومد بیرون..
دستمو روی قلبم گزاشتم اون هم با دیدنم خشکش زده بود..یه تیشرت مشکی جذب تنش کرده بود و یه پیرهن آبی چهار خونه انداخته بود روی شونش با یه شلوار اسپرت جین..موهاشم ریخته بود رو صورتش..
+این همه خوشگلی واسه چیه؟
_تو بگو...اینهمه خوشتیپی واسه چیه هان؟
به خودش نگاه کرد
+من اندازه تو به خودم نرسیدم..
رفتم سمتش و دستشو گرفتم
_بریم دیگهه
انگشتشو کشید رو لبم و رژ لبمو پاک کرد
_چرا پاکش میکنی؟
+حالا یکم بهتر شد.
دستشو کشیدم
_میرم دوباره میزنم...
بازمو گرفت و منو کشید سمت خودش
+با من لج نکن...حالام راه بیفت بریم..
و دستم و گرفت دنبال خودش کشوند...حسود...
سوار شدیم و راه افتاد
+کی برگردیم کره؟یسری کار کوچیک دارم باید انجامشون بدم بعدش دیگه شرکت نمیرم
_چرا نمیری؟
+چون میخوام با تو وقت بگذرونم
_این دلیل نمیشه کارتو ول کنی
+این همه مدت سر کار رفتم..الان تو مهم تری کار اهمیتی نداره...
_هردومون باهم.. هم کار هم من..
لبخند زد
+فقط تو...
انگار قند تو دلم آب کردن... نتونستم لبخندمو پنهون کنم.. دستمو بردم سمت پخش ماشین و روشن کردم یهو آهنگ 𝘼𝙨𝙩𝙧𝙤𝙣𝙖𝙪𝙩 از 𝙟𝙞𝙣 پخش شد. .. کوک صداشو بیشتر کرد و شروع کرد آروم باهاش خوندن و همش برمیگشت منو نگاه میکرد وقتی به قسمت اوجش رسید دوتایی با صدای بلند شروع کردیم به خوندن وقتی که تموم شد صدای هردومون گرفته بود اینقدر داد زدیم...
کوک با خنده گفت:
+دیگه نیازه باهم یه آلبوم بدیم بیرون..
صدامو کلفت کردم:
+رئیس کمپانی 𝙗𝙡𝙪𝙚 𝙢𝙤𝙤𝙣 اولین آلبوم موزیک خودش را منتشر کرد
زد زیر خنده...
+اولین کنسرتمون کجا باشه؟...
یکم فکر کردم
_آمریکا خوبه آقا جئون؟
+آره دختراشم خوشگلن...
محکم زدم به بازوش
+دستت سنگینه هاا!
_آره تازه ناخونامم بلنده
+بله میدونگ..آثارش رو پشتم هست..
سرمو انداختم پایین
_خیلی بدی...
زد زیر خنده
+خب خجالت بسه..رسیدیم...
سرمو بالا آوردم دیدم جلویه رستوران بزرگ وایستاده بود... پیاده شد و اومد در سمت منو باز کرد و دستمو گرفت پیاده شم
_عجب بالاخره یاد گرفتی...
+بلد بودم..موقعیتش نبود..
و دستمو گرفت و رفتیم داخل رستوران...وای چقد بزرگ بود...پشت یه میز دو نفره نشستیم..
+اینجا قبلا رستوران پدرم بود
جا خوردم
_واقعا؟!
+آره...وقتی فوت کرد واگذارش کردم به سر آشپزش...
_کوک...
بهم زل زد
_تا الان چیزی از خونوادت برام نگفتی
+واقعا دوست داری بدونی؟
سرمو تکون دادم
_میخوام بدونم
+مادرم منو وقتی به دنیا اومدم ول کرد و داداشمو با خودش برد
_چرا همچین کاری کرد؟
+چون با پدرم مشکل داشت..وقتی جدا شدن مادرم یونجون رو با خودش برد و منم پیش پدرم موندم...
مکث کرد...
+پدرم وقتی ۱۸ سالم بود فوت کرد...
منم رفتم تو کار قمار.. داشتم از دست میرفتم ولی وقتی ۲۳ سالم بود.. تو رو دیدم و همون روز قمار رو کنار گزاشتم...
با لبخند نگاهم کرد
با بودنت توی خونم هرروز یه تیکه از بهشت رو بهم میدادی..
با بغض گفتم:
_پس چرا انقد منو اذیت میکردی؟ همش خودتو دور میکردی ازم
+چون من لیاقت تو رو نداشتم... تویه فرشته کامل بودی...من چی؟ یه قمار باز که شب و روز مست بود...
دستشو گرفتم
_الان همو داریم
دستشو کشید رو صورتم
+دیگه هیچوقت گریه نکن..حتی نمیخوام بغض کنی..
لبخند زدم
_دیگه قرار نیست از هم جداشیم نه؟
+چی باعث شد یهویی این سوالو بپرسی؟
_نمیدونم من هنوز باورم نشده
+من مال توعم.. تو عم مال منی...
و لپامو با دستاش فشار داد
۳.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.