ازدواج اجباری پارت ۸۴
#ازدواج_اجباری
پارت 84
من یونام..!
پارک یونا ..!!
ات :
عوضی اشغال
تو یه خیانتکاری
یونا :
اوم..
اما تو کسی بودی که نذاشتی من به جیمین برسم بیب
ات چیزی نگفت
یونا :
فکر کردی کسی تورو دوست داره
نه ..
همه ازت متنفرن ..
ات :
میتونیم با حرفم حلش کنیم
یونا :
خوب..باشه حرف بزن ...
ات :
تو عاشق جیمین نبودی
تو فقط میخاستی مال اموالشو بالا بکشی
میدونی من چقدر بخاطرت عذاب کشیدم ؟
میدونی چقدر بخاطرت کتک خوردم؟(بابغض )
داری انتقامچیو میگیری ؟
یونا خواست حرفی بزنه که
یه دفعه در کوبیده شد
جیمین با سرم توی دستش
و لینا از اون ور
پلیسا هم امدن
پلیسا : دستا بالا ( شورتا پایین🗿)
یونا :
ش..شما ازکجا اومدید ؟
پلیس :
خودشه
دست گیرش کنید( خندم گرف 😔😂)
جیمین اومد دست و پای ات رو باز کرد :
جیمین : خوبی ات ؟
ات : مرسی
از تو ام ممنونم لینا ..!
لینا :
جیمین اومد
منکه کاری نکردم
جیمین : ع..عه...اهوم..اره..من ..اومدم
ات : حالت بهتره ؟
لینا :
شما چقد چندشید اخههه
ریدم دهنتون
گمشید بیرونن
چندشای پدس..گ
ات : بریم..
ات و جیمین رفتن بیمارستان .
پرستار : چیزی نیست چند تا زخم سادست که با پماد حل میشه
ات : ممنونم ..
مامان بابای جیمین هم اومدن :
مامان جیمین : خوبی ؟
ات : اهوم ..ممنونم
بابای جیمین :
یونا رو انداختن زندان ..
پارت 84
من یونام..!
پارک یونا ..!!
ات :
عوضی اشغال
تو یه خیانتکاری
یونا :
اوم..
اما تو کسی بودی که نذاشتی من به جیمین برسم بیب
ات چیزی نگفت
یونا :
فکر کردی کسی تورو دوست داره
نه ..
همه ازت متنفرن ..
ات :
میتونیم با حرفم حلش کنیم
یونا :
خوب..باشه حرف بزن ...
ات :
تو عاشق جیمین نبودی
تو فقط میخاستی مال اموالشو بالا بکشی
میدونی من چقدر بخاطرت عذاب کشیدم ؟
میدونی چقدر بخاطرت کتک خوردم؟(بابغض )
داری انتقامچیو میگیری ؟
یونا خواست حرفی بزنه که
یه دفعه در کوبیده شد
جیمین با سرم توی دستش
و لینا از اون ور
پلیسا هم امدن
پلیسا : دستا بالا ( شورتا پایین🗿)
یونا :
ش..شما ازکجا اومدید ؟
پلیس :
خودشه
دست گیرش کنید( خندم گرف 😔😂)
جیمین اومد دست و پای ات رو باز کرد :
جیمین : خوبی ات ؟
ات : مرسی
از تو ام ممنونم لینا ..!
لینا :
جیمین اومد
منکه کاری نکردم
جیمین : ع..عه...اهوم..اره..من ..اومدم
ات : حالت بهتره ؟
لینا :
شما چقد چندشید اخههه
ریدم دهنتون
گمشید بیرونن
چندشای پدس..گ
ات : بریم..
ات و جیمین رفتن بیمارستان .
پرستار : چیزی نیست چند تا زخم سادست که با پماد حل میشه
ات : ممنونم ..
مامان بابای جیمین هم اومدن :
مامان جیمین : خوبی ؟
ات : اهوم ..ممنونم
بابای جیمین :
یونا رو انداختن زندان ..
۱۷.۴k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.