حق انتخواب 35
اومدی بیرون از حموم و حوله تو پوشیدی رفتی روی تخت دراز کشیدی و دستت رو گذاشتی روی سرت.
یکم درد داشتی ولی بهش اهمیتی ندادی.
تهیونگ :چاگیا حوله منو میدی؟
ت:آم..... تهیونگ بیا خودت بردار خسته شدم......
تهیونگ:بش چاگیا..
تهیونگ اومد حولشو برداره ک چشماتو گرفتی.
تهیونگ خندید و گفت:
چاگیا تو تا 10 دیقه پیش زیرم بودی حالا چشماتو میگیری؟ 😂
ت:تهیونگ پوشیدی؟
تهیونگ:عاره
ت:میگم من خستم، خیلی خیلی خستم میشه بیای بخوابیم؟
تهیونگ:عاره فقط بزار من لباس بپوشم.
ت: عههههه چرا یادم نبود با حوله ام....
منم میرم لباس بپوشم.
رفتی لباس پوشیدی دیدی تهیونگ لباس پوشیده و روی تخت پشتی رو بغل کرده.
ت:عههههه من درد بکشم اونوقت به جای من پشتی رو بغل کنی؟!
تهیونگ خنده ریزی کرد و پشتی رو انداخت اونور....
تهیونگ:نخیر جای تو توی بغلمه!
ت:🥺
تهیونگ:او... چاگیا خوشبحالت
ت:چرا؟
تهیونگ:چون صاحب خوشگل نرین مرد جهانی!
ت:بله بله
تهیونگ:خب بیا دیگه
ت:آم باشه
رفتی بغل تهیونگ خوابیدی و تهیونگ تا صبح بغلت کرده بود.
وقتی بیدار شدی دیدی تهیونگ هنوز خوابه
آروم از بغلش خودتو در آوردی و رفتی صبونه درست کنی.
مشغول غذا درست کردن بودی ک تهیونگ با چشمای خوابالو و پف کرده اومد سمتت.
ت:انیو اوپا!
تهیونگ:چرا منم بیدار نکردی؟ من میخواستم با تو بیدار بشم.
ت:آخه خیلی ددی خوابیده بودی.
تهیونگ:عه نمیدونی دیشب چه ددی شده بودم!
ت:عه بسه دیگ ول نمیکنی😂
تهیونگ:ن هروقت مردم تورو ول میکنم!
ت:کام سا هام نیدا ددی🥺.
یکم درد داشتی ولی بهش اهمیتی ندادی.
تهیونگ :چاگیا حوله منو میدی؟
ت:آم..... تهیونگ بیا خودت بردار خسته شدم......
تهیونگ:بش چاگیا..
تهیونگ اومد حولشو برداره ک چشماتو گرفتی.
تهیونگ خندید و گفت:
چاگیا تو تا 10 دیقه پیش زیرم بودی حالا چشماتو میگیری؟ 😂
ت:تهیونگ پوشیدی؟
تهیونگ:عاره
ت:میگم من خستم، خیلی خیلی خستم میشه بیای بخوابیم؟
تهیونگ:عاره فقط بزار من لباس بپوشم.
ت: عههههه چرا یادم نبود با حوله ام....
منم میرم لباس بپوشم.
رفتی لباس پوشیدی دیدی تهیونگ لباس پوشیده و روی تخت پشتی رو بغل کرده.
ت:عههههه من درد بکشم اونوقت به جای من پشتی رو بغل کنی؟!
تهیونگ خنده ریزی کرد و پشتی رو انداخت اونور....
تهیونگ:نخیر جای تو توی بغلمه!
ت:🥺
تهیونگ:او... چاگیا خوشبحالت
ت:چرا؟
تهیونگ:چون صاحب خوشگل نرین مرد جهانی!
ت:بله بله
تهیونگ:خب بیا دیگه
ت:آم باشه
رفتی بغل تهیونگ خوابیدی و تهیونگ تا صبح بغلت کرده بود.
وقتی بیدار شدی دیدی تهیونگ هنوز خوابه
آروم از بغلش خودتو در آوردی و رفتی صبونه درست کنی.
مشغول غذا درست کردن بودی ک تهیونگ با چشمای خوابالو و پف کرده اومد سمتت.
ت:انیو اوپا!
تهیونگ:چرا منم بیدار نکردی؟ من میخواستم با تو بیدار بشم.
ت:آخه خیلی ددی خوابیده بودی.
تهیونگ:عه نمیدونی دیشب چه ددی شده بودم!
ت:عه بسه دیگ ول نمیکنی😂
تهیونگ:ن هروقت مردم تورو ول میکنم!
ت:کام سا هام نیدا ددی🥺.
۴۶.۹k
۲۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.